«خون بها»
چشم در چشم خویش می دوزم
تا بسنجم طهارت او را
و زبـان را به بحــث می گیرم
تا ببیـنم صداقـت او را
عشـق را نیز در کنـار حبیـب
می نهم تا صلابت او را
ارزیـابی کنـم، ولی افسـوس
می شمارم ندامت او را
آه از لحظــه هـای آغازیـن
که چشیدم حلاوت او را
آه، اکنـون که می نگارم من
لحظه لحظه قساوت او را
آه، آنجـا کـه می گرفتم من
من در آغوش قامت او را
کاش یک لحظه باز می دیدم
بـاز هم، بـاز، آیـت او را
خونبهایش اگر که جان باشد
می دهم من، غرامت او را
حسن بشیر
تهران- پنجشنبه
19/4/1393
ر
5615سلام واقعا عالیه، من زیاد بهت سر میزنم انصافا سایت خیلی خوبی دارین
شاد و خوشبخت باشین