وب نما: پنجره ای بر مباحث میان رشته ای فرهنگ و علوم ارتباطات

پنجره ای بر مباحث میان رشته ای فرهنگ و علوم ارتباطات

وب نما: پنجره ای بر مباحث میان رشته ای فرهنگ و علوم ارتباطات

پنجره ای بر مباحث میان رشته ای فرهنگ و علوم ارتباطات

ناکامی

 ناکامی

 

یادم نبود عشق در اینجا حرام هست

بی عشق نیز هر که بوَد، بی مرام هست

گویی که خاک مزرعه ناپاک و میوه اش

تلخ است و کال و بد احوال و خام هست

چون دل سفر نمود به جایش نهاده اند

یک قطعه سنگ سخت که هر دم به دام هست

آن کس که نام دارد از اینجا گریخته است

و آن کس که هیچ نام ندارد، به نام هست

هر عاقلی ز عمق درایت به کام نیست

هر جاهلی به یمن جهالت به کام هست

خاموش بایدم که در این شهر نانجیب

صبحی اگر به نور رسد بی سلام هست

+++++

حسن بشیر- چهارشنبه

تهران- ۲۳/۴/۱۳۹۵

 

چیزی نمانده....

چیزی نمانده....

 

دردی است در دل من، کز غصه ها بر آید

چیزی نمانده تا غم با  جان من در آید

شمعی که مرده بوده است با گرمی توکل

گویی که زنده مانده است، تا عمر آن سرآید

افزونتر از غم و رنج رزقی  نصیب من نیست

خیر است هر چه آید، با آنکه چون شر آید

جز در دعای یاران نامی زخود ندیدم

یک دوست باید اکنون این شعر  را سرآید

شب تا سحر نگاهم بر آسمان نشسته است

او کیست آنکه شاید با عشق از در آید

×××××

حسن بشیر- سه  شنبه

۷/۴/۱۳۹۵