وب نما: پنجره ای بر مباحث میان رشته ای فرهنگ و علوم ارتباطات

پنجره ای بر مباحث میان رشته ای فرهنگ و علوم ارتباطات

وب نما: پنجره ای بر مباحث میان رشته ای فرهنگ و علوم ارتباطات

پنجره ای بر مباحث میان رشته ای فرهنگ و علوم ارتباطات

هویت اسلامی: احساس همدلی

(خاطرات لندنیه، بخش سوم)

در مطالعات جامعه شناسی، هویت از جایگاه مهمی برخوردار است. هویت نه تنها به عنوان یک شاخص مهم فرهنگی-اجتماعی مطرح است، بلکه به قول گودیکانست، صاحب نظریه معروف مدیریت اضطراب/عدم قطعیت، ارتباطات نیز نوعی تبادل هویت میان افراد است (Gudykanst, 2005). بدون شناخت متقابل هویت، اصولا ارتباطی صورت نمی گیرد. این هویت است که با نشانه های خود، دال و مدلول سوسوری را به همدیگر پیوند می دهد، و از آن فرهنگ و ارتباطات و تبادل معنا و شناخت ایجاد می شود.

نقش هویت، در بسیاری از مسائل زندگی، بویژه با گسترش پدیده جهانی شدن، وارد مراحل جدی خود شده است. به عنوان مثال، هویت یک فرد می تواند منعکس کننده فرهنگ، دین، کشور، حزب، قبیله و خانواده باشد و یا حداقل می تواند به آنها منتسب گردد. گر چه شاید اقدام یک فرد، هر فردی، با هویت گسترده خود، هیچ ارتباط منطقی نداشته باشد اما حرکت و اقدام وی به هویت گسترده تر و فراتر از وی سرایت خواهد کرد و اگر خوب یا بد باشد، هویت مزبور را تحت الشعاع قرار خواهد داد. بحث تروریسم، از همین مقوله متاثر است. اعلام نام چند نفر مسلمان به عنوان تروریست از طرف غرب، نهایتا محملی برای کوبیدن اندیشه اسلامی گردید.

در همین مقوله می توان خیلی سخن گفت، اما آنچه که باعث طرح مبحث هویت گردید، موضوعی بود که به اختصار خواهم گفت.

در همین سفر که به لندن داشتم، توفیق آنرا داشتم که به علت نداشتن ماشین، یا بعبارت بهتر نداشتن امکانات کرایه ماشین، از اتوبوس عمومی حداکثر استفاده را داشته باشم. وسایل نقلیه عمومی در انگلیس، بویژه در لندن و بطور کلی در غرب یکی از وسیعترین شبکه های ارتباطی و حمل و نقلی است. در انگلیس نیز تلاش دولت بر این است که این شبکه را همچنان فعال و قابل استفاده نگه دارد. البته حوادث تصادف قطارهای شهری در مرکز لندن در سالهای گذشته نه چندان دور، توانمندی بخشی از این شبکه برای حمل و نقل مطمئن مردم را زیر سوال برد، اما نهایتا با کوشش های زیادی اطمینان به امنیت و کارآئی این شکبه عمومی حمل و نقل تا آنجا که قابل مشاهده بود، به جامعه بازگشت کرده است.

در صبح یکی از روزهایی که به علت داشتن وقت مراجعه به دکتر همراه با خانم سوار اتوبوس شده و عازم ملاقات با پزشک محل اقامت چندسال قبل خود در لندن بودیم، راننده اتوبوس جوان مسلمان انگلیسی بود با محاسن و چهره اسلامی که نگاه محترمانه ای به ما کرد و به ما فهماند که دوستدار خانواده های مسلمان با حجاب می باشد.

این حرکت بسیار ساده، که اخیر با افزایش رانندگان مسلمان در اتوبوسهای عمومی در لندن، به شدت قابل مشاهده است، نشان از عمق رابطه هویتی است که یک مسلمان با مسلمان دیگر دارد. البته موضوع به همین جا ختم نیافت. ولی لازم است که در همین مختصر به موضوع هویت از دیدگاههای مختلف دوباره بازگردم.

یکی از مفاهیم قابل توجه در مباحث مربوط به هویت ها مفهوم "هویت های جماعتی" است که اکنون بجای "خرده فرهنگ" که به علت تقلیل گرایی موجود در آن، یک مفهوم نسبتا منسوخ در علوم اجتماعی شده، ولی متاسفانه هنوز در جامعه ما تا اندازه ای رواج دارد. این مفهوم به گروههایی اشاره دارد که اشتراکات آن ها بر اساس زبان، نژاد، دین، شغل، جنسیت و غیره شکل گرفته است.

آنچه که آن راننده جوان مسلمان  سفیدپوست انگلیسی را با ما پیوند داد، نه زبان انگلیسی است، و نه شغل، و نه جنسیت، و نه نژاد، بلکه دین بود که به قول اریکسون هویتی را ایجاد کرده است که در ابتدا نوعی یکی شدن خود را باز می تابد و دیگری مشارکت با دیگران در بعضی از اجزای ذاتی را منعکس می کند. (اریکسون،‌ 1980، ص 109).

راننده جوان مسلمان سفید پوست انگلیسی آن اتوبوس هنگام خارج شدن ما از در دیگر اتوبوس که در وسط اتوبوس قرار داشت، با بوق زدن آرام و علامت دست، مرا به سوی خود دعوت کرد. از آنطرف ماشین به سوی او رفتم. دست دراز کرد و دست مرا با گرمی فشرد و تلاش کرد پیوندی را که نمی توانست در آغاز با قدرت ایجاد کند، در پایان به مرحله نمایش بگذارد.

این جوان شاید، روزانه هزاران مسلمان که بحمد الله امروز به برکت، سفرهای متعدد آنان به مناطق مختلف جهان و اقامت  تعداد معتنابهی از آنان در غرب، را روزانه مشاهده کند. اما بهر دلیل، دوستی و محبت ما به عنوان دو فرد مسلمان در یک کشور غربی، در دل وی جوانه زده بود و می خواست به ما بفهماند که من سفیدپوست انگلیسی نیز همچون شما به اسلام پایبند هستم. بعبارت دیگر می خواست اینرا بفهماند که من با دیگران تفاوت دارم، و هویت وی به تعبیر عاملی خود را "در کنار دیگری نبودن" (Ameli, 2002) ولی در عین حال "در کنار دیگری بودن" از نوع دیگر با هویتی متفاوت می دانست. این مساله مرا به یاد گفته ای از آنتونی گیدنز انداخت که در مورد هویت و اینکه فهم آنان در مورد خود چیست؟ انداخت. وی می گوید که «هویت مربوط به فهم افراد در مورد این که «چه کسی هستند؟» و «چه چیزی برای آنها مهم است» تبیین می‌شود. این فهم هویتی، منتزع از منابع معناساز مهمی مثل دین، ملیت، نژاد، جنسیت، طبقه اجتماعی و تمایلات گروهی و قومی می‌باشد.  (گیدنز ،2001، ص 21)

برای آن جوان انگلیسی، بازنمائی هویت اسلامی با احساس همدلی با یک مسلمان دیگر، شکل می گرفت، چیزی که در هویت های اجتماعی به عنوان عامل اساسی ارتباط مطرح است. این احساس همدلی به قول میناگال و همکاران او به ریشه های زندگی، روش ها و منش هایی که با آن زندگی می کنیم گره خورده است. اما این روش زندگی لزوماً نظام‌های اداری و بروکراتیک زندگی نیست. بلکه منظور آن اموری است که خصیصه‌های خاص زندگی ما را منعکس می‌کند. اموری مثل آداب و رسوم اجتماعی، مذهب، نوع لباس پوشیدن، غذا خوردن، گذران اوقات فراغت و خلق ‌و‌ خوی‌های مربوط به روابط اجتماعی، نمونه‌هایی است که هویت یک جامعه را از جامعة دیگر و یا حتی هویت یک فرد را از فرد دیگر متمایز می‌کند. (Minnegal and etl., 2003) )

این حرکت بسیار ساده، دوستانه و خالصانه آن جوان انگلیسی مرا به یاد مفهوم دیگری  نیز انداخت که توسط ترنر مطرح گردیده است، یعنی "عشق سیاسی" (Turner, 1999) که در هویت ملی مطرح می گردد. اما در اینجا به جای "عشق سیاسی"‌ می توان از "عشق فرهنگی"‌ یا "عشق دینی"‌سخن به زبان آورد. و این عشق، و این محبت و همدلی اسلامی، در غرب، به علت گسترش اسلام در حال متبلور شدن است. هویتی است که ریشه در اسلام دارد و هیچ مرز و رنگ و نژاد نمی شناسد.

حسن بشیر

لندن، جمعه 21 تیر 1387، 11 جولای 2008

منابع:

 

  - Gudykanst, Willian B. (2005) Theorizing About Intercultural Communication, Sage Publication.

- Ameli, S. R. (2002) Globalization, Americanizatoin and British Muslim Identity, London, ICAS Press.

- Giddens, A. (2001) Sociology, 4th edition, Cambridge, Polity Press.

- Minnegal, M. King, T. J. Just, R. and Dwyer, P. D. (2003) Deep identity, shallow time: sustaining a future in Victorian fishing communities, in the Australian Journal of Anthropology, Vol. 14(1), pp. 53-71.

 

ترجمه "نون و القلم" جلال آل احمد: اقدام فرهنگی یا سیاسی

(خاطرات لندنیه، بخش دوم)

در سفر اخیری که به لندن در تیرماه 1387 داشتم، فرصتی  بدست آمد که به برخی از مراکز اسلامی،‌ فرهنگی و علمی سر بزنم و از نزدیک برخی از تحولات و اقدامات را مشاهده کنم. در کتابخانه یکی از همین مراکز اسلامی-فرهنگی کتابی به زبان عربی توجهم را جلب کرد.

کتاب از سلسله "ابداعات عالمیه" (نوآوریهای جهانی) بود که از طرف "المجلس الوطنی للثقافه و الفنون و الآداب" (مجلس ملی فرهنگی، هنری و ادبی" کویت در تیر ماه سال 1998 به شماره 318 منتشر شده بود. کتاب مزبور ترجمه داستان معروف "نون و القلم" جلال آل احمد است که توسط دکتر عبدالوهاب علوب ترجمه و توسط خانم دکتر زبیده اشکنانی ویراستاری شده است.

درباره خود این سلسله می توان گفت که اصل کار یک اقدام جالبی است. این سلسله همچون یک نشریه یا به عبارت بهتر یک کتاب سلسله وار به شکل ماهیانه منتشر می شود و در هر کدام یکی از کارهای فرهنگی، هنری یا ادبی کشورهای مختلف بویژه در زمینه های داستان، بیوگرافی، سفرنامه، تآتر و شعر مطرح می گردد.  

قبل از مرور مقدمه مترجم خوب است وی و ویراستار این این ترجمه را به اختصار معرفی کنم.

دکتر عبدالوهاب علوب استادیار دانشکده ادبیات دانشگاه قاهره است که درجه دکتری خود را از دانشگاه آن اربر در میشیگان آمریکا در سال 1988 گرفته است و ترجمه های متعددی از انگلیسی و فارسی به عربی دارد.

خانم دکتر زبیده اشکنانی نیز درجه دکتری خود را در مردم شناسی از دانشگاه دورهام انگلستان اخذ کرده و استادیار آموزشهای تطبیقی در کویت است که تا کنون ترجمه های مختلفی را از انگلیسی و فارسی وارد بازار نشر نموده است.

در مقدمه مترجم چندین نکته آمده است که مناسب دیدم که ترجمه شوند.

-    داستان "نون و القلم" دو عنصر رمزگونه دارد که عبارتند از "زمان" و "مکان" ولی این دو رمز (کد) معین نیستند که در کجا و در کدام زمان جریان دارند. موضوع داستان نیز هیچگونه رمزی در آن مشاهده نمی شود. [بعبارت دیگر، به شکل رمز گونه که نیازمند رمز شکنی باشد، نوشته نشده است].

-    داستان گر چه دارای دو بخش است اما بخش اول ارتباطی به بخش دوم ندارد. تقریبا می توان گفت که کتاب دارای دو داستان جداگانه است که اولی بسیار کوتاه و دومی بلند است. فقط در پایان کتاب است که به داستان اول گریزی زده می شود. اما همه کتاب همانند یک داستانی است که در فضای افسانه ها شکل گرفته باشد. ولی جلال آل احمد موفق می شود که تصویر زنده ای از فضای ترس و وحشت که مردم در آن بسر می برند و به انتظار عدل و رهایی از ظلم نشسته اند را ترسیم کند.

-    داستان گر چه ریشه در تاریخ واقعی ندارد، اما مولف آن یکی از فرقه های مذهبی (دراویش) را از جامعه ایران انتخاب کرده است و در مورد آن داستان را پرورش داده است.

-    داستان در سه زمان مختلف جریان دارد:

-    1- زمان سراینده:‌ یعنی زمان معاصر، یا بعبارت دیگر زمان خواندن روایت.

-    2- زمان فرقه دراویش، که در عصر صفوی وجود داشتند.

-    3- زمان روایت:‌ همچنین عصر صفوی است که در آن ن آندرگیری میان دولت های صفوی و عثمانی اوج می گیرد.

-    البته دراویش در داستان "نون و القلم" به پیروزی نمی رسند ولی مقصود جلال در این داستان، همه کسانی هستند که به نحوی مدعی دینداری در هر زمان و مکان می باشند. دیندارانی که از سادگی مردم برای تسلط بر آنها استفاده می کنند.

-    بنظر می رسد که جلال در داستان خودش شکست حکومت دینی را متوجه اصل دین یا معتقدان به آن نمی کند، بلکه آنرا متوجه حاکمان می داند که به کشمکش های مذهبی، کارهای بیهوده، عدم توجه به مشکلات مردم، و توجه به برخی از افراد جامعه، مشغول می باشند.

-    جلال در این داستان با صراحت کامل به مهمترین مشکل اجتماعی و سیاسی جامعه و قطعی بودن انقلاب اشاره می کند. بر عکس داستانهای دیگر وی مانند "سرگذشت کندوها"‌ که بحث انقلاب در آن به شکل رمزگونه و غیرمستقیم مطرح گردیده است.

این چند نکته از مقدمه مترجم استخراج شده اند. البته فرصت پیدا نکردم که ترجمه را به طور کامل ملاحظه کنم. ولی بنظر می رسید که ترجمه خوبی شده است. اما اینکه برداشتی که مترجم از کل داستان انجام داده است، چه مقدار با اصل داستان همخوانی دارد،‌ برای من مورد تردید است. بویژه در آنجا که تلاش کرده است موضوع انقلاب دینی مردم را به شکل مخدوشی ارائه دهد. اما می توان گفت که شاید یکی از عوامل ترجمه این داستان تاکید بر همین دیدگاه باشد. در اینجا باز هم می توان گفت که انتخاب برخی از کارهای فرهنگی و هنری کشور ما توسط دیگران خالی از اشکالهای سیاسی نیست. در این زمینه نیز می توان گفت که ترجمه این داستان، در حد خود کار خوبی است، اما با مقدمه مترجم به یک اقدام سیاسی و خارج از عرف فرهنگی تبدیل شده است.

حسن بشیر

لندن،‌ پنجشنبه، 20 تیر 1387، 10 جولای 2008

خاطرات لندنیه

(بخش اول)

خاطرات نوشتن، کار پر مخاطره ای است. از طرفی، بازنمائی واقعیت درون در تعامل با واقعیت بیرون است، و از طرف دیگر، به اعتقاد گادامر (1979) برداشت نگارنده از متن (که در اینجا همان واقعیت زائیده شده از تعامل درون و بیرون است که به شکل متن خاطرات جلوه گر می شود) که با پیش داوری همراه است. یعنی خاطرات، انعکاس حقیقی این تعامل نیست، بلکه نوعی از قرائت پیش داورانه است که توسط نگارنده بازنویسی می شود. فراتر از آن، هر آنچه که نوشته می شود، به گفته آیزر (Iser, 1978) به نقل از کتاب استوری (1386) :‌ گر چه متن را نویسنده تولید می کند، ولی این خواننده است که به متن جان می دهد و بدین ترتیب اثر را موجودیت می بخشد. بنابراین، اصل معنا یا برداشت واقعی شما از این خاطرات را خود شما، خواننده عزیز با تعامل خودتان با متن باید خلق کنید. البته همه آنچه که باید زحمت بکشید، علاوه بر خواندن متن این خاطرات، به قول گادامر "ادغام افق ها" است (گادامر، 1979) که میان شما و متن باید صورت گیرد و معنا را بوجود آورد.

گر چه معنای ورای این یاداشت ها، یا در حقیقت آنچه که در مورد آن نوشته شده است، را نهایتا شما خواننده عزیز باید بدست آورید، ولی تلاش کرده ام که برداشت های معنائی خودم را نیز در این رابطه در متن بگنجانم. یعنی سعی کرده ام که تا اندازه زیادی میان برداشت خودم و واقعیت موجود نوعی از رابطه حقیقی را بوجود آورم. بعبارت دیگر، برداشت مطابقت حقیقت امر باشد. امیدوارم که تفاوت اساسی میان دو قرائت من و شما بوجود نیاید. چون در حقیقت هر دو ما خواننده متنی هستیم که من در آن طرف دنیا بلا واسطه می خواندم و شما با واسطه یادداشتها و برداشتهایم از همان واقعیت را می خوانید. در حقیقت اینجا دو سطح از معنا تولید می شود که این دو سطح می تواند همسان، متفاوت، یا با نسبت متباین همپوشانی داشته باشد.

در این یادداشت ها از برخی مفاهیم مربوط به علوم اجتماعی، مطالعات فرهنگی و همچنین ارتباطات، کم و بیش استفاده خواهم نمود. منابع این موارد را تا آنجا که ممکن است و دسترسی دارم خواهم نوشت. اگر نقل قولی بدون درج منبع ذکر شد، تنها علت آن عدم دسترسی فوری به منبع است، نه اینکه در نقل قول اشکالی وجود دارد.

همچنین این یادداشت ها، از هیچگونه اولویتی برخوردار نیستند. یعنی ارزش طرح آنها بستگی به حضور ذهن، فرصت نوشتن،‌ و تمایل شخصی داشته و در این زمینه نمی توان موضوعی را بر موضوع دیگر از نظر ترتیب نگارش آنها ارجحیت داد.

در این یادداشت ها، قطعا تنها بخشی از مساله مطرح خواهد شد که نگارنده از آن زاویه به مساله نگاه کرده است. به قول آیزر متن، از جمله متن زندگی اجتماعی، "ظرفیت های چند معنایی"‌ دارد که بخشی از آن را نگارنده تولید می کند و بیشتر آن را خواننده خلق می کند. ظرفیت مزبور، البته، به همین زاویه های دید بستگی دارد. برخی در یک نگاه، ابعاد مختلف را می بینند و برخی نیز به یک بعد هم به سختی می پردازند. نگارش این یادداشت ها تحت عنوان "خاطرات لندنیه" تلاشی است برای تجربه نگاه نه الزاما چند بعدی، که امیدوارم بیش از یک بعد باشد، ولی حداقل متفاوت با نگاه کلاسیکی در عین سادگی است.

حسن بشیر

لندن، روز چهارشنبه، 19 تیر 1387، 6 رجب 1429، 9 جولای 2008

منابع:

استوری، جان (1386)، مطالعات فرهنگی درباره ی فرهنگ عامه، ترجمه: حسین پاینده، تهران:‌ نشر آگه.

- Gadamer, H. G. (1979) Truth and Method, London, Sheed and Ward.

- Iser, W. (1978) The Act of Reading: A Theory of Aesthetic Response, London: Routledge & Kegan Paul.