وب نما: پنجره ای بر مباحث میان رشته ای فرهنگ و علوم ارتباطات

پنجره ای بر مباحث میان رشته ای فرهنگ و علوم ارتباطات

وب نما: پنجره ای بر مباحث میان رشته ای فرهنگ و علوم ارتباطات

پنجره ای بر مباحث میان رشته ای فرهنگ و علوم ارتباطات

خلاصه ی کتاب: فرهنگ و رفتار اجتماعی

                                     خلاصه ی کتاب: فرهنگ و رفتار اجتماعی

 

خلاصه کننده: میثم قمشیان، دانشگاه امام صادق - 1-87

درس: ارتباطات بین المللی و میان فرهنگی

مدرس: دکتر حسن بشیر

منبع: (تریاندس، ی هری. س. (1376) فرهنگ و رفتار اجتماعی، ترجمه: نصرت فنی، چاپ اول،تابستان 1376،تهران،مرکز پژوهش های بنیادی.

جامع ترین تعریف فرهنگ را هرسکوتیز ارائه داده است: فرهنگ بخش انسان ساخته ی محیط است.

برخی فرهنگ ها،هنجارها، قواعد و محدودیت های بسیاری را بر رفتار اجتماعی تحمیل می کنند. حال آنکه برخی دیگر از فرهنگ ها از تحمیل چنین محدودیت هایی تقریبا مبرا هستند.

با آنکه فرهنگ است که رفتار اجتماعی را شکل می دهد اما تنها عاملی تعیین کننده نیست.

تا زمانی که با فرهنگ دیگری ارتباط برقرار نکنیم فرهنگ خودمان را نخواهیم شناخت.

در بیشتر فرهنگ های سنتی نسبت به فرهنگ غرب،حجب و حیا خصلتی بسیار پسندیده است.بنابراین بیشتر روانشناسان در این جوامع بد می دانند که بگویند: «نظریه ی شما غلط است» ولی غربی ها و از مشرق زمین ژاپنی ها به راحتی می گویند فلان حرف غلط است و فکر می کنند اگر Xصحیح است غیر X نمی تواند صحیح باشد.

-     در فرهنگ های جمع گرا مردم اغلب به انجام عمل صحیح می اندیشند تا انجام خواست شخصی خود و در نتیجه در مقایسه با فرهنگ های فردگرا،سازگاری کمی بین دیدگاه ها و رفتارها وجود دارد.

-          ما نمی توانیم بگوئیم یک حرف کاملا غلط است.بلکه باید خود را در شرایط شخص گوینده قرار دهیم تا منظور او را بفهمیم.

-          روانشناسان وقتی رفتار یا پدیده ای را مورد مطالعه قرار می دهند که اساس زیستی وسیعی دارد؛ یا در میان دیگر حیوانات نیز یافت می شود یا بشدت تحت تاثیر ساخت اجتماعی قرار دارد می توانند انتظار تشابهاتی را داشته باشند.همچنین در مقایسه ی فرهنگ هایی که در محیط های زیستی مشابه ظاهر شده اند می توان انتظار موارد مشابه را داشت.

-     فرهنگ و عینک ذهنی: به هنگام مشاهده ی دیگر فرهنگ ها سودمند خواهد بود اگر بخاطر داشته باشیم که ما جهان را کمتر «آنگونه که هست» و بیشتر آنگونه که ما هستیم می بینیم.

-     برخی از انسان شناسان معتقدند که فرهنگ ها را باید مطالعه کرد،اما دانشمندان نباید آن ها را تغییر دهند. من با این دیدگاه موافق نیستم،زیرا اگر عناصر موجود در یک فرهنگ سودمند نیستند،منطقی است که آنها را تغییر دهیم. مثلا تلاش یک دانشمند برای تغییر یک فرهنگ(مثل آموزش کشاورزی به اعضای فرهنگی که تنها شکار کردن را بلدند) غیر اخلاقی نیست.در برخی شرایط «باید» عناصر فرهنگی تغییر کند.مثلا در محیطی که مرگ و میر نوزادان زیاد و متوسط طول عمر کوتاه بود تشویق به زایش اهمیت زیادی داشت.مثلا لینگام یونی نماد زایش است که دربسیاری از معابد هند یافت می شود و معمولا آن را با گل های تازه می آرایند. لینگام به معنی آلت مردی و یونی به معنی مهبل است.این سمبل نشانگر خدای زاینده است.هم اکنون هند جمعیتی بیش از 800 میلیون دارد و تا سال 2020 ممکن است به 6/1 میلیون نفر برسد در صورتی که مساحت آن گنجایش چنین جمعیتی را ندارد. با وجود این هنوز فرهنگ و نمادهایی که زایش را تشویق  می کنند وجود دارد و مردم در برابر آنها کرنش می کنند.این نشانگر عقب ماندگی فرهنگی است.

-     برای مطالعه ی درباره ی فرهنگ روش دیگری هم وجود دارد و آن توجه به «قواعد بازی» است. اگر شما با فرهنگی آشنا باشید می دانید که بازی خاص در آن فرهنگ را چگونه انجام دهید. اگر درباره ی عناصر فرهنگی بریتانیا اطلاعاتی کسب کنید می توانید جریان بازی کریکت را بخوبی دنبال کنید.

-     گاهی یک پدیده ی فرهنگی در فرهنگی دیگر کاملا معکوس می شود. زمانی که چنین اتفاقی روی می  دهد باید متغیرهای فرهنگی را با نظریه ی ناظر بر پدیده ی مورد مطالعه ی خود ترکیب کنیم به این ترتیب،نظریه ی ما اساسا تغییر می کند. برای مثال به جای عبارت «هر چه X بیشتر باشد،Y بیشترخواهد بود.» ممکن است داشته باشیم: «در فرهنگ هایی که زمینه ی Z در آنها بیشتر است، هر چه X بیشتر باشد، Y بیشتر خواهد بود؛ اما در فرهنگ هایی که زمینه ی Z در آنها کمتر است،هر چه X بیشتر باشد، Y کمتر خواهد بود.»

کاملا روشن است این نوع نظریه پردازی پیچیده تر از نوعی است که تاکنون در روان شناسی اجتماعی مورد استفاده قرار می گرفت و جا دارد  که بپرسیم: «آیا برای توسعه ی روان شناسی اجتماعی مطلوب باید زحمت مطالعه ی فرهنگ را بخود بدهیم»؟

یکی از مزایای مطالعات میان فرهنگی بررسی قابلیت تعمیم یافته های روان شناسی اجتماعی است.

-     اگر ما به انجام تحقیقات بین فرهنگی نپردازیم امکان تمایز بین مطالعاتی که پدیده های علایق محلی را گزارش می دهند و مطالعاتی که به شرح پدیده های جهانی می پردازند مشکل خواهد بود.

کمترین فاصله ی فرهنگی بین دو کشور زمانی وجود دارد که زبان ،ساخت خانوادگی ، مذهب، تولید سرانه ی ناخالص ملی و ارزشهای مشابهی را بتوان در میان دو فرهنگ شناسایی کرد.

-     فرهنگ ها به طرق گوناگونی تغییر می کنند.آنها بریکدیگر تاثیر می گذارند. جنگ،تجارت، توریسم، مبلغان مذهبی و سایر عواملی از این دست فرهنگ ها را تغییر می دهند.

-     ماباید از «موقعیت طبیعی» قوم مداری براساس ملاک های فرهنگ خودی (قضاوت درباره ی خوب یا بد بودن دیگر فرهنگ ها، بر اساس ملاک های فرهنگ خودی) فاصله بگیریم تا درکی صحیح نسبت به فرهنگ های دیگر بدست آوریم و مهارت های خود را در زمینه ی ارتباط اجتماعی موفقیت آمیز با اعضای فرهنگ دیگر وسعت بخشیم.

-     برخی از ناهنجاری های ذهنی وقتی به وجود می آید که انسان فکر کند بر محیطش کنترل ندارد و همین باعث ایجاد احساس درماندگی در او می شود. برای بهبود این احساس کنترل راه های بسیاری وجود دارد.برای مثال نیایش همراه با توجه عاطفی عمیق به باورهای مذهبی احساس کنترل بیشتری به فرد می دهد.

-     تحقیقات همچنین نشان می دهد فرهنگ هایی که مردم را برای رفع نیاز های احساسی و غیر احساسی خود تشویق می کنند تا به دیگران متکی باشند نسبت به فرهنگ هایی که مردم آن سعی می کنند به تنهایی با مشکلات خود روبرو شوند، درصد خرید الکل کمتری دارند.

برخی از الگوهای اجتماع پذیری نسبت به برخی دیگر فشار روانی بیشتری ایجاد می کنند.

پیوستگی اجتماعی عاملی است که می تواند تاثیر حوادث نامطلوب زندگی را کاهش دهد. در فرهنگ های جمع گرا، مشورت به طور گسترده ای صورت می گیرد. بنابراین در فرهنگ های فردگرا،شکست در کاری اغلب فشار بیشتری به دنبال دارد تا در فرهنگ های جمع گرا که شکست بین گروه مشترک است.

-     در جاهایی که غرب زدگی بیشتر شایع است میزان فشار خون با بالا رفتن سن افزایش می یابد اما در جوامع سنتی فشار خون با سن ارتباطی ندارد.

-     در فرهنگ های جمع گرا نسبت به فرهنگ های فردگرا که بر حقوق شخصی تاکید می شود نقش اخلاق چیزی فراتر از عملکرد خوب است.

-          در فرهنگ های فردگرا مردم بیشتر دوست دارند که درباره ی حقیقت اندیشه ای داشته باشند و از عقاید انتزاعی استفاده کنند.

لایکز نشان داده است که مردان بیشتر اندیشه ی فردگرایانه از خود نشان می دهند و زنان بیشتر تفکرات جمع گرایانه دارند.

-     زمانی که ما دو فرهنگ را با هم مقایسه می کنیم در واقع به مقایسه ی هویت هایی می پردازیم که به هزاران روش با هم فرق دارند.

در چگونگی مقایسه ی فرهنگ ها واضح است که برای انجام هر مطالعه موانع بسیاری وجود دارد و ما باید بسیار هوشیار باشیم. یکی از بهترین راه ها برای غلبه بر این موانع مطالعه ی پدیده ها به کمک دانشمندان علوم اجتماعی محلی است. دانشمندانی که با فرهنگ خود آشنا هستند. بعلاوه برای جمع آوری داده ها لازم است که از بیش از یک روش سود جوییم. زیرا هر روش در هر فرهنگی معنی متفاوتی دارد.اگر نتایج چندین روش مختلف جمع آوری شود احتمال اینکه برای همه ی نتایج سوگیری مشابهی به وجود آید ندارد.

فرهنگ پذیری پدیده ای مهم در جوامع مدرن است. وقتی فرهنگ ها در هم آمیخته می شوند، مردم برخی از ویژگی های فرهنگی را از فرهنگ هایی غیر از فرهنگ خودشان کسب می کنند. اگر اثرات فرهنگ ها متناقض باشد برخی از این فعل و انفعالات فشار روانی ایجاد می کنند.

-     در برخی فرهنگ ها مردم به زندگی خانوادگی و مذهبی خود بیشتر توجه می کنند تا اینکه چه بپوشند و یا چه شغلی داشته باشند. پس در بسیاری از مطالعه ها می بینیم که همزمان با تغییر فرهنگ ها نخست در جنبه های صوری تغییر ایجاد می  شود که این جنبه ها معمولا مادی هستند. و متعاقب آن بر جنبه های اساسی تر همچون الگوهای تربیت فرزند یا مذهب اثر گذاشته می شود.

-     یک راهبرد آماری وجود دارد که نشان می دهد در هر فرهنگ چه متغیرهایی در کنار هم قرار می گیرند. اگر در هر دو فرهنگ متغیرهای مشابهی در کنار هم قرار گیرند، می تواند نشان دهنده ی این عامل باشد که آن متغیر در آن دو فرهنگ معنی مشابهی دارند. به این راهبرد «تجزیه ی عامل» گویند. یک رویه ی آماری دیگر هم وجود دارد که نشان می دهد آیا یک مورد خاص معنی مشابهی در دو فرهنگ دارد یا خیر؟ به این رویه «نظریه ی پاسخ موری» گویند.

چند نکته ی کلی وجود دارد که باید به هنگام ارزیابی مطالعات بین فرهنگی بخاطر داشته باشید:

1) برای اثبات یک تفاوت امکانپذیر نخست باید بسیاری از شباهت های موجود بین فرهنگ ها ثابت کنیم.به عبارت دیگر تفاوت ها باید در چارچوبی از شباهت ها گنجانده شوند.

2) محققان باید روش ها، انواع آزمون ها و دیگر رویه های سنجش را از تمامی فرهنگ هایی که قرار است با یکدیگر مقایسه شوند برگزینند.به طور کلی این عمل بسیار غلط است که روش را مثلا بر اساس ژاپن بسازیم و تصور کنیم که در ایالات متحده نیز موثر واقع خواهد شد.

3) تفاوت فرهنگی باید به روش های مختلفی اثبات شود.

روانشناسان می خواهند درباره ی انسان ها عمومیت بخشی کنند پس وارد جزئیات یک فرهنگ خاص نمی شوند.

تفاوت های فرهنگی بی شمارند. بسیاری از آنها برای درک رفتار اجتماعی اهمیت دارند.

در فرهنگ های جمع گرا نسبت به فرهنگ های فردگرا احتمال بیشتری وجود دارد که مردم خود را همچون اعضای گروه ها تعریف کنند، بر موفقیت گروه تاکید کنند، زمانی که صحیح عمل می کنند – حتی اگر آن عمل با دیدگاه های خودشان سازگار نباشد- ناهماهنگی کمی را تجربه کنند، اهداف شخصی خود را پیرو اهداف درون گروه ها قرار دهند، از عواطف دگرمرکزی(Other-focused)بیشتر استفاده کنند؛ دیدگاه ها و ارزش هایی را مطلوب بدانند که بر وابستگی متقابل، امنیت، وظیفه شناسی، تعادل درون گروه و سلسله مراتب تاکید می ورزند،بسیار نگران طرد شدن از جانب گروه هستند. با یک فرد درون گروه بسیار متفاوت از یک فرد برون گروه رفتار می کنند؛ روابط سلسله مراتبی را می پذیرند؛ در پیوستن به گروه های جدید محتاط ترند؛ بعد از پیوستن به گروه ها صمیمیت بیشتری دارند و سعی می کنند که هم آبروی خود را حفظ کنند و هم آبروی دیگران را؛ با رفتارهای درون گروه منظم شده اند؛ به هنگام برقراری ارتباط های بیشتر به بستر کلام توجه می کنند، متعادل و فروتن هستند و سرانجام اینکه در رفتار های اجتماعی معامله به مثل می کنند.

فرهنگ ها از نظر میزان توجهی که به بستر ارتباطات دارند و میزان استفاده از الگوهای پیوسته به هم در ارتباطات، با یکدیگر فرق می کنند. هر دوی این ویژگی ها احتمال  بروز بیشتری در فرهنگ های جمع گرا دارند؛یعنی جایی که بر ایدئولوژی درون گروه و تعادل و سلسله مراتب تاکید بیشتری می شود.

هرگاه روزنامه می خوانیم می بینیم که درگیری های میان فرهنگی بسیاری در جهان وجود دارد. درگیری می تواند نشانه ای از قوم مداری باشد؛یعنی دیدن دیگران در شرایط میان گروهی به جای میان فردی، قالب سازی، و همچنین وجود تفاوت های موجود در زیستبوم. بعلاوه بزرگ کردن تفاوت های صفات هر یک از گروه های فرهنگی، عدم وجود امکانات کافی برای ملاقات با اعضای گروه دیگر، استاندارد های متفاوت جاذبه ی فیزیکی و همچنین سطوح پایین شباهت در دیدگاه های ارزشها، دین، و حتی جهت گیری سیاسی، درگیری و نزاع را افزایش می دهد. بعلاوه عدم شباهت های موجود در فرهنگ ذهنی، نبودن کنترل درک شده، رفتار ها و فاصله ی اجتماعی که برتری ها را حفظ می کند، عدم امنیت که روی آوردن به چنین هنجارهایی را افزایش می دهد وبالاخره درک غلط رفتار گروه فرهنگی دیگر نزاع و درگیری بوجود می آورد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد