وب نما: پنجره ای بر مباحث میان رشته ای فرهنگ و علوم ارتباطات

پنجره ای بر مباحث میان رشته ای فرهنگ و علوم ارتباطات

وب نما: پنجره ای بر مباحث میان رشته ای فرهنگ و علوم ارتباطات

پنجره ای بر مباحث میان رشته ای فرهنگ و علوم ارتباطات

اساتید من-۱

«به یاد اساتیدی که داشتم»

 

«حسن بشیر»

 

یاد اساتید، احیای ادب، اخلاق، تربیت و آگاهی در خویشتن است.

یاد اساتید، فراتر از یاد آنان، یادآوری خوبی ها، آموزش ها، دانائی ها، توصیه ها، و  محبت های آنان است.

یاد اساتید، یاد اصالت های معرفتی است که در انسان نهادینه است. یاد فطرت پاکی که در سلاله آدم نهفته است.

یاد اساتید، یاد پیوند ناگسستنی عشق و عاطفه، محبت و صمیمت، قدردانی و افتخار، بزرگی و آزادگی است.

یاد اساتید، یاد پیام  نورانی: من علمنی حرفا، قد صیرنی عبدا است. (هر آنکس که به من حرفی آموخت، مرا بنده خود ساخت)

یاد اساتید، آزاد کننده روح از تاریکی بردگی به روشنائی بندگی.

و این مرحله به سادگی قابل دسترس نیست.

آنانکه می دانند که نمی دانستند و با کمک استاد دانستند، می دانند که چگونه این دانستن، آنان را به قله های دانائی و شناخت خواهد رساند.

و آنانکه ندانستند که چگونه دانستند و دانائی استاد را ندانسته، یا دانسته، در دانائی خود سهیم نکردند، نه دانائی را دانستند، نه خود دانا شدند.

هر چه دانائی هست، دانائی ارزشهاست. هر چه دانش است، دانش شیوه بندگی هاست. و هر چه معرفت است، معرفت شناخت معرفت هاست.

و این گونه بود که این فصل نوشته شد.

یادی از آنانکه مرا با دانائی پیوند دادند.

تعظیمی برای کسانی که مرا با خودم آشنا ساختند.

و قدردانی از بزرگانی که معلم من بودند و قید بندگی بر گردنم انداختند.

بندگی کردم تا آموختم که معنای بزرگی چیست.

زانو زدم تا بیاموزم که چگونه باید بر قله ها نشست.

و سر در برابر آنان خم کردم، تا در زندگی سربلند باشم.

آنانکه درک این لذت نکردند، نه دانا هستند، نه با دانائی پیوند خورده اند.

در تاریکی ها نفس، انعکاس سراب خویشتن را می بییند که ظلمت جهل است.

در جهل مرکب، به دنبال نوری هستند که بجز تاریکی و ظلمت بر آنها چیزی نخواهد افزود.

با من در شناخت برخی از این چهره ها که روزی معلم من بودند، گام بر دارید.

اما کمی آهسته، اندکی با تامل، لختی با تفکر، و تا اندازه ای با چشم باز.

شاید این لحظه ها، همه ما را با شناخت بیشتر پیوند دهد. و با اخلاق و کرامت انسانی نیز.

«حسن بشیر، 10 مرداد 1389» 

1-                   معلم اخلاق من: حضرت آیت الله شهید سید اسد الله مدنی (شهید محراب)

هنوز که هنوز است، کلمات، توصیه ها، اشک ها، نگاهها، لبخندها، و همه آنچه که بر زبان کلامی و غیرکلامی با ما (من و سه نفر از حلقه درس ایشان که هم زنده اند و هم به جایگاه بلندی رسیده اند) در میان می گذاشت، در ذهن و روح و قلبم زنده است. با وی نفس می کشم و بخشی از هر آنچه که دارم مدیون آن بزرگ می دانم. روحش شاد باشد. امید این دارم که روز جزا از شفاعتش بهره مند شوم. و مرا همانگونه که در این دنیا به دانش آموزی به خانه خود راه داد، در آخرت نیز به همجواری بپذیرد. انشاء الله.

سیزده، چهارده ساله بودم که شاگردی ایشان را کردم.غیر از معلمان مدرسه، ایشان از اولین اساتیدی بود که در خارج از کلاس و درس مدرسه در خدمت آنان بودم.

 

                                                         

نظرات 5 + ارسال نظر
رامین طهماسبی چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:48


ا سلام من رامین طهماسبی خبرنگار سیاسی باشگاه خبرنگاران هستم میخواستم
اگر میشود شماره موبایل خود را برای من ایمیل کنید زیرا راستش من در طول
دوران کاریم اهل شماره گرفتن از همکارام نبودم و همیشه خودم شماره موبایل
را گرفتم اگر لطف کنید و موبایل خود را برای مصاحبه اساتید دانشگاه
بفرستید ممنون میشوم

محمد صادق افراسیابی جمعه 15 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 16:08

خوشا به حالتان و خوشا به حال آن استاد که از جام شهادت سیراب شد و شاگردانی پرورش داد که راهش را پیوسته ادامه دهند.
التماس دعا

با سلام
ما کجا و آن افراد کجا.
خواستم بگویم ما که دانش آموزان آنها بودیم چی شدم. وای به حال خیلی ها که اکنون....
بشیر

دانشجو جمعه 15 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 19:03

بادیدن کتاب مرزهای نو در ارتباطات بین الملل شما و کتاب دین و ارتباطات فهمیدم که می شود با استفاده از دست رنج دیگران به آسانی به شهرت رسید .به جای استفاده از چهره های شاخص اخلاق در توجیه خودتان به تولید اندیشه و تالیف کتاب بزنید نه این که کارهایتان کپی پیس باشد

با سلام و احترام
از لطف شما ممنون
۱- کتاب های تالیفی بنده را اگر جستجو کنید خواهید دید. امیدوارم که اهل جستجو باشید.
۲- علیرغم اینکه بیش از ۵۰٪ کار دانشجویان دور ریخته شد و بنده مجددا مجبور شدم ترجمه و ویراستاری کنم اما آنقدر شهامت اخلاقی وجود داشت که کلا ترجمه مقاله را به نام آنها چاپ کنم. اگر اهل جستجو باشید متوجه می شوید که دیگران چقدر حاضرند این کار را بکنند.
۳- آیا مطرح کردن دانشجویان برای آنها بیشتر شهرت داشته یا برای بنده که نیازی به شهرت ندارم. بهر حال نه از بابت مشهور بودن بلکه از باب اینکه در این دنیایی که هیچکس قدر هیچکس را نمی داند چه نیازی به شهرت است.
۴- از اینکه فرمودید بیشتر کتاب بنویسم حرف درستی است. اتفاقا بهمین نتیجه رسیدم که نباید افرادی که مانند شما فکر کنند در نوشته های خودمان مطرح کنیم. شما هم باید آنقدر آموزش ببینید تا به درجه ای برسید.
۵- کاش آنقدر شهامت پیدا کنید که نام خودتان را بنویسید. البته بنده به هر فردی که حتی جرات ندارد نام خودش را اعلام کند پاسخ می دهم. اما دانشجویی که آنقدر قدرت همین کار را ندارد چرا باید خود را مطرح کند. اول مشکل خودش را با خودش باید حل کند.
از اینکه مجبور شدم بابت اشکالات ترجمه ای دانشجویان خوبم بنویسم عذرخواهی می کنم.
از نویسنده ای هم که باعث شد برخی از حرف ها را اجبارا بنویسم تشکر می کنم تا آرام ارام آنانکه می دانند قدر اساتید را بدانند.
بشیر

اشنا شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 15:26

استاد گرامی
سلام علیکم
لطفا این سلسله نوشته های خود را ادامه دهید و از کنایه ها نرنجید.

بشیر شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 23:41

جناب آقای دکتر آشنا
با سلام و احترام
از لطف و محبت شما ممنونم. شرمنده ام که مجبور شدم پاسخی اینگونه بدهم. من علیرغم همه بی مهریها واقعا دانشجویان خودم را هم دوست دارم و هم به آنها احترام می گذارم. عموما اینها در سنی هستند که بچه های خودم به حساب می آیند. بهر حال هر پدری هم دلسوزی می کند و هم نگران و گاهی این دلسوزی ها و نگرانی ها بد تعبیر می شود و گاهی هم به سوء تفاهم منجر می شود. اما بالاخره خواهند دانست که همه ما که بنحوی آموزش آنان را بعهده داریم بجز محبت و دوستی به آنان کار و هدف دیگری نداریم. دیر و زود دارد اما قطعا سوخت و سوز ندارد.
ارادتمند
بشیر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد