وب نما: پنجره ای بر مباحث میان رشته ای فرهنگ و علوم ارتباطات

پنجره ای بر مباحث میان رشته ای فرهنگ و علوم ارتباطات

وب نما: پنجره ای بر مباحث میان رشته ای فرهنگ و علوم ارتباطات

پنجره ای بر مباحث میان رشته ای فرهنگ و علوم ارتباطات

شعر آفریقایی

 شعر آفریقایی 

امروز این شعر را می خواندم. بنظرم رسید که با دیگران به اشتراک بگذارم. چندین سال در آفریقا بودم و در کنار سیاهان زندگی کردم. در آمریکا و اروپا نیز کم و بیش با آنان در تماس بودم و یا حداقل آنها را می دیدم و از نزدیک با مسائل آنها آشنا می شدم. دنیای آفریقا -بخصوص- دنیای عجیبی است که اگر کسی آنجا نرود نمی تواند آن را درک کند. درک آن دنیا نیازمند تجربه زیستی با آنان است. در افریقای جنوبی هم در زمان آپارتاید و هم در زمان آزاد شدن از رژیم آپارتاید در زمان ماندلا زندگی کرده ام و از نزدیک آنچه که شعر ذیل می گوید لمس کرده ام. نه اینکه سیاهی پوست و غیر قابل تغییر بودن آن را می گویم. بلکه دردی است که همیشه در زیر پوست آنان و در دل آنان حضور دائمی داشت و روح آنان را می رنجاند. این رنج تغییر ناپذیر بود. این درد همراه سیاهی پوست آنان ثابت و دائمی بود. اما مدافعان نژادپرستی هر روز رنگ عوض می کردند اما در یک چیز ثابت بودن و آن رنج دادن سیاهان و سلب حقوق و زندگی آنان. و این جریان هنوز هم در جهان جاری است. اما با رنگ های دیگر - هم رنگ های ثابت و هم متغیر.  

حسن بشیر 

۲/۸/۱۳۸۹

 

شعر جالب یک بچه آفریقایی با استدلال شگفت انگیز

این شعر کاندیدای شعر برگزیده سال 2005شده

توسط یک بچه آفریقایی نوشته شده و استدلال شگفت انگیزی داره.

************ *****

وقتی به دنیا میام، سیاهم، وقتی بزرگ میشم، سیاهم
وقتی میرم زیر آفتاب، سیاهم، وقتی می ترسم، سیاهم
وقتی مریض میشم، سیاهم، وقتی می میرم، هنوزم سیاهم
و تو، آدم سفید
وقتی به دنیا میای، صورتی ای، وقتی بزرگ میشی، سفیدی
وقتی میری زیر آفتاب، قرمزی، وقتی سردت میشه، آبی ای
وقتی می ترسی، زردی، وقتی مریض میشی، سبزی
و وقتی می میری، خاکستری ای
و تو به من میگی رنگین پوست؟؟؟
______________________________

نظرات 3 + ارسال نظر
حمیددرویشی یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 14:26 http://www.pavaraqi.ir

سوال آخرش واقعا سوال قشنگی بود.
-----
متنی نوشته ام و در آن از کلاس امروز وام گرفته ام.
اگر هم انتقاد یا اصلاحی در متن را لازم دانستید، در جریان بگذارید تا اطاعت امر کنیم

برادر عزیز جناب آقای درویشی
با سلام و احترام
از لطف و محبت شما سپاسگزارم. بنده همانگونه که گفتید واقعا شما را فرزندان خودم می دانم. من فرزندان خوب و با وفا و قدردان مانند شما دارم و از همین بابت خدا را شکر می گویم. مطلب را بخوبی نوشته اید. گر چه بنظرم بخاطر ویژگی وبلاگ کوتاه نوشته اید. واقعا این مسائل باید به شکل جدی مطرح شوند و نظریه پردازی ها به شکل جامعی در جامعه و در سطح جهانی ارائه شوند. بهر حال شما را همیشه یکی از دانشجویان ساعی و مومن و خوش فکر می دانم که امید می رود در آینده منشاء خیر و برکت برای جامعه اسلامی باشید. انشاء الله

دانشجوی کوچک پنج‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 21:09

سلام استاد خسته نباشید واقعا شعر زیبایی بود یه چیز رو صادقانه اعتراف کنم کاش زودتر و بیشتر باهاتون اشنا میشدم راستش اینفدر بعضی از این اساتید بزرگوار دانشگاه خودشون رو برتر میدونن که ادم از دانشجو بودنش احساس خجالت میکنه شعر هم عالی بود من عاشق افریقا ام .مثل جنوب خودمون میمونه با عرض ادب خسته نباشید

با سلام و احترام
از لطف شما ممنون
بشیر

شورشگر دوشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:57 http://shureshgar.blogfa.com/cat-3.aspx

واقعا بامزه بود. احتمالا این شعر را با نقل قول از شما در شورشگر بگذارم.
پیشتر از این شعری از لنکستن هیوز در وبلاگ شورشگر کار کرده بودم. لینکش را در بالا برایتان گذاشتم.

با سلام
من هم از یک ای میل که رسیده بود برداشتم. بنظرم جالب بود.
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد