وب نما: پنجره ای بر مباحث میان رشته ای فرهنگ و علوم ارتباطات

پنجره ای بر مباحث میان رشته ای فرهنگ و علوم ارتباطات

وب نما: پنجره ای بر مباحث میان رشته ای فرهنگ و علوم ارتباطات

پنجره ای بر مباحث میان رشته ای فرهنگ و علوم ارتباطات

قرائتی گفتمانی از راهپیمایی ۲۲ بهمن

قرائتی گفتمانی از راهپیمایی ۲۲ بهمن

همشهری آنلاین

تاریخ : شنبه 2 اسفند 1393 - 18:21:03 کد مطلب:287829

سرویس خبری: دیدگاه - ایران


دکتر حسن بشیر

عضو هیئت علمی دانشگاه و استاد جامعه‌شناسی ارتباطات بین‌الملل


سمینار یک روزه «بررسی ابعاد جامعه- مردم- ارتباط شناختی راهپیمایی در ایران با تاکید بر راهپیمایی ۲۲ بهمن» پنجشنبه مورخ ۳۰ بهمن ۱۳۹۳ در پژوهشکده باقرالعلوم (ع) سازمان تبلیغات اسلامی برگزار شد که حرکتی شایسته تقدیر است.

موضوع بررسی «راهپیمایی 22 بهمن» برای اولین بار توسط دانشکده معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق (ع) در سال 1384 آغاز ولی در پس از گذشت حدود ده سال این موضوع به بحث جدی تبدیل شد که این توجه مجدد به آن، نیازمند تحلیلی گفتمانی است.

اصولاً گفتمان‌ها نیازمند «زمان»، «تفکر»، «قدرت جمعی» و «نیاز فرهنگی- اجتماعی» هستند تا در دوره معقولی به یک هژمونی معنایی تبدیل شوند. این دوره را می‌توان «دوره گذار گفتمانی» نامید. دوره‌های گذار گفتمانی در جوامع مختلف، به همان چهار عنصری است که در بالا گفته شد، بستگی دارند. مرور «زمان» نوعی از «مقایسه گفتمانی» را با گذشته ایجاد می‌کند، «تفکر» گونه‌ای از «پختگی گفتمانی» را به وجود می‌آورد، «قدرت جمعی» راه را برای «هژمونیک‌سازی گفتمانی» هموارد می‌سازد و بالاخره «نیاز فرهنگی- اجتماعی» موتور گفتمانی را برای گفتمان‌سازی اجتماعی روشن می‌کند.

گذشت ده سال برای توجه مجدد به گفتمان 22 بهمن، خود نیازمند تحلیل گفتمانی بر پایه 4 عنصر فوق است. مرور زمان، به گونه‌ای تفاوت این گفتمان را با گفتمان‌های دیگر روشن کرد. تفکر در مورد چیستی، چرایی و چگونگی این گفتمان در بطن جامعه و در مراکز علمی و دانشگاهی اگر چه به شکل ناخواسته، ناآگاه و نامریی بود، اما تاثیرات خود را در «وجدان اجتماعی» به جای گذاشت.

«قدرت جمعی» پتانسیل قدرت‌محور این گفتمان را به یک «امر هژمونیک» تبدیل کرد که خود بروز و ظهور قدرت گفتمانی را تسهیل نمود. و نهایتاً «نیاز فرهنگی- اجتماعی» عاملی برای ضرورت بازنگری در این «پدیده گفتمان‌محور» را به وجود آورد. این فرایند همان‌گونه که گفته شد، نیازمند مطالعه مجدد است که بتوان میان این چهار عنصر حیاتی گفتمانی نوعی از نسبیت معنایی ایجاد کرد که در آن گذشت زمان با شیوه تفکر و قدرت اجتماعی و نیاز فرهنگی- اجتماعی قابل جمع و تحلیل باشد.

و اما «گفتمان راهیپمایی 22 بهمن» را چگونه می‌توان تحلیل کرد و نقشه معنایی آن را چگونه می‌توان ترسیم کرد؟

گفتمان یک رویکرد فکری، یک حرکت معنایی و یک پارادایم مسلط اجتماعی است. قدرت در این مفهوم، به یک امر ماهیتی- هویتی تبدیل شده است. به عبارت دیگر، و به گفته فوکو، بدون قدرت، نمی‌توان گفتمانی را تصور کرد. این قدرت می‌تواند قدرت فکری، ایدئولوژیکی، فرهنگی، سیاسی، دینی و حتی فردی به معنای کاریزمایی آن باشد.

حادثه 22 بهمن، یک قدرت گفتمانی، یک هژمونی معنایی، یک حرکت فرهنگی، یک جریان سیاسی- اجتماعی و یک انقلاب دینی بر پایه اسلام است. بنابراین همه عوامل مؤثر و قدرتمند گفتمانی را نه تنها در بعد همزمانی را دارا است، بلکه در حرکت درزمانی نیز بطور مؤثر و کارا دارای معنا است. به عبارت دیگر، حرکت مداوم شکل گرفته در راهپیمایی 22 بهمن در هر سال بازتولید نگاه مجدد در راستای چهار عنصر «زمان»، «تفکر»، «قدرت جمعی» و «نیاز فرهنگی- اجتماعی» به این پدیده مهم انقلاب اسلامی است.

طرح ویژگی‌های هر گفتمان برای تبیین آن و نه محدودسازی آن خود نیازمند یک «تفکر گفتمانی» است. به عبارت دیگر «شناخت گفتمان» نیازمند «فهم گفتمانی» است. این فهم گفتمانی اگر نتواند ویژگی‌ها، مشابهت‌ها، تفاوت‌ها و تمایزهای یک گفتمان را با گفتمان‌های دیگر کشف نماید و آن را بازگو کند، دچار «پس روی گفتمانی» و یا «توقف گفتمانی» می‌شود.

با این دیدگاه، به گفتمان راهپیمایی 22 بهمن در گسترده سیاسی، اجتماعی، فرهنگی  و دینی نگاهی انداخته و در محورهای ذیل خلاصه می‌شود.

1-راهیپمایی، پیمودن راه فیزیکی نیست، اگرچه نمود آن در شکل جغرافیایی نمایان می‌شود. راهیپمایی، مخصوصاً هنگامی که ریشه در فرهنگ و جامعه داشته باشد، و از حالت مقطعی، موردی، سیاسی و گروهی خارج شود، تبدیل به یک «امر واقعی» می‌شود که همچون فرهنگ، حیات محور و همچون جامعه، وحدت‌محور است.

بنابراین، راهپیمایی طی کردن راهی است که فرهنگ و جامعه آن را در سایه یک «امر واقعی» پیموده‌اند و هر بار که به یاد آن می‌افتند، برای زنده ماندن آن، آن را مجدداً می‌پیمایند و استمرار می‌بخشند. این استمرار در طی کردن راه، یک فرایند معناسازی مداومی است که بدون طی طریق مستمر امکان‌پذیر نیست. به عبارت دیگر، تبدیل کردن «امر واقعی» به یک «گفتمان مستمر» نیازمند یک تکرار مداوم، یک بازنگری مستمر، و یک گفتمان‌سازی درزمانی است که برای هر زمان معنای جدیدی از آن متولد می‌شود و زمینه‌ای برای گفتمان‌های نوین ایجاد می‌کند که در سایه آن، «گفتمان امر واقعی» خود را بالنده‌تر و گویاتر می‌سازند.

2-راهیپمایی 22 بهمن «گفتمان انقلاب اسلامی» است که در سایه حادثه بزرگ روز 22 بهمن 1357 که در آن انقلاب اسلامی پیروزمند صحنه مبارزات گردید، متولد شد، بالنده گردید، و پایدار به راه خود ادامه داد. این گفتمان، دارای کلیه عناصر گفتمانی است که در شکل «پیمودن راه» متجلی شده است. راهی که خود گفتمان‌ساز، تفکرمحور، و هویت‌پرور است.

گفتمان راهیپمایی 22 بهمن یادآور و تجدیدکننده مبارزات، فداکاری‌ها، مقاومت‌ها، شهادت‌ها و آرمان‌های یک ملت است که در پیروی از رهبر خود ساختار محکمی را بنا نهاد که بر پایه انقلاب اسلامی استوار بود.

3-راهیپمایی 22 بهمن، یک «بینامتنیت گفتمانی» است. بینامتنیت‌ها، یا  میان متنیت‌ها، منعکس‌کننده قرابت‌های گفتمانی، تعامل گفتمانی و درهم تنیدگی گفتمانی هستند. گفتمان راهپیمایی 22 بهمن، یک بینامتنیت گفتمانی است که ریشه در گفتمان اسلامی، به مثابه فراگفتمان هژمونیک، و گفتمان‌های دیگر فرهنگی- اجتماعی و حتی سیاسی دارد که به عنوان تجربه اجتماعی حداقل از زمان مشروطیت تا پیروزی انقلاب اسلامی، حضور اجتماعی و سیاسی در کشور داشتند.

اگر گفته دریدا را به عنوان یک تحلیل درست در مورد گفتمان‌ها بپذیرم که در آن تاکید می‌کند هیچ متنی نمی‌تواند مستقل باشد و هر متن تداعی‌کننده متون پیشین و درآمدی به سوی متون دیگر است، بنابراین، گفتمان راهپیمایی 22 بهمن نیز یک متن درهم تنیده در متون دیگری است که روح بالندگی و پویایی آن نیز در همین بینامتنی بودن آن بوده که تداعی‌کننده متون دیگر از صدر اسلام تا کنون است.

4-گفتمان راهپیمایی 22 بهمن دارای معنای صریح و معنای ضمنی است یا در حقیقت دلالت‌های مطابقتی و دلالت‌های التزامی است.

پانوفسکی (1970)، محقق تاریخ هنر اروپا، مدعی است که دلالت صریح در تصاویر و به طور کلی در هنرهای تجسمی، همان معنا و دریافتی است که همه افراد در برخورد با آن در ذهن‌شان نقش می‌بندد. راهیپمایی 22 بهمن همچون یک «هنر اجتماعی» تصویرسازی جریان انقلاب را نمایان می‌سازد. آنچه که در پلاکاردها، نوشته‌ها، شعارها و سخنرانی‌ها منعکس می‌شود، بیانگر نوعی از صراحت معنایی است که ریشه در نمودهای صریح انقلاب اسلامی و معانی روشن آن دارد.

واژه دلالت ضمنی یا معنای التزامی نیز بیشتر بر جنبه‌های فرهنگی- اجتماعی و تاریخی یک مدلول دلالت دارد. این دلالت با طی زمان، از پختگی معنای درزمانی برخوردار و گسترده می‌شود. در حقیقت «انبساط معنایی» دلالت‌های التزامی و ضمنی ضامن استمراریت گفتمانی است که در حول و حوش یک معنا شکل می‌گیرند.

راهپیمایی 22 بهمن، یک ندای تکبیر، یک صدای استکبارستیز، یک عمل قهرمانانه، یک  اقدام فرهنگ‌ساز، یک حرکت هویت‌پرور و یک وفاداری مستمر به انقلاب و آرمان‌های آن است. این معانی ضمنی، تنها بخشی از معانی التزامی است که بسیار فراتر از آنها می‌توان به شمارش آورد. بدیهی است آنچه که به عنوان «تحلیل درون گفتمانی» از این معنا صورت می‌گیرد، می‌تواند با «تحلیل برون گفتمانی» آن تفاوت و گستردگی وسیعی داشته باشد که خود نیازمند یک تحلیل جداگانه‌ای است.

5-راهیپیمایی 22 بهمن یک «متن گفتمانی» است. متن یک انبساط معنایی به وسعت جامعه و جهان است. متن، یک فهم مشترک میان واقعیت ذهنی و واقعیت خارجی است و به همین دلیل متن به شیوه‌ای مختلف می‌تواند دیده و قرائت شود. راهیپیمایی 22 بهمن یک «متن تمام عیار» و منعکس‌کننده یک جهان‌بینی اسلامی با همه گستردگی آن است.

به همین دلیل، نه تنها راهپیمایی 22 بهمن، یک «متن غالب»، یک «ابر متن»، و یک «متن هژمونیک» بلکه منعکس‌کننده کلیت و جامعیت انقلاب است. به همین دلیل است که نه تنها در این راهپیمایی آنان که می‌آیند خود به متن تبدیل می‌شوند، بلکه همه آنچه که در آن حضور می‌یابد، جلوه‌ای از «متن کلان انقلاب» است. 

 

6-گفتمان راهپیمایی 22 بهمن، یک گفتمان تفکیک‌کننده میان محورهای «همنشینی» و «جانشینی» است. در رویکرد همنشینی از محور همسازگی سخن به زبان می‌آید که بیان‌کننده انسجام یک متن است. در محور جانشینی، سخن از غیاب معانی دیگر و یا تمایز معانی دیگر با معنای انتخاب شده است. آلپورت و پستمن (1959) در این زمینه تاکید می‌کنند که دگرگونی‌های جانشینی شامل «جایگزینی» و «جابجایی» است.

در اینجا نوعی از «قطبیت‌سازی» در حال شکل‌گیری است. راهیپمایی 22 بهمن در این وضعیت یک «متن جداسازنده» و یک «محور قطب‌ساز» است. به عبارت دیگر در این راهپیمایی، همه جایگزین‌های دیگر غیر از «انقلاب اسلامی» نه تنها «جابجا» بلکه به «حاشیه» رانده می‌شوند. این «حاشیه راندگی» یکی از ویژگی‌های مهم متن متعلق به این راهیپمایی است.

7-گفتمان راهیپمایی 22 بهمن یک «زبان گفتمانی» است. زبان به اعتقاد سوسور، زبان‌شناس سوئیسی (1914-1839) یک پدیده فرهنگی است. این رویکرد خود ساختار زبان را قابل تجزیه دوگانه می‌کند. یعنی معنا به دو صورت مجزا از طریق ساخت قابل انتقال می‌شود. اگر زبان را نظامی نشانه‌شناختی بدانیم که با حداقل نشانه‌ها، ارتباط و تفهیم و تفاهم را میسر می‌کند، در آن صورت متوجه می‌شویم که ساخت قابل انتقال در متن تولید شده در راهیپیمایی 22 بهمن خود یک نظام نشانه‌شناختی مبتنی بر تجزیه چندگانه (و نه تنها تجزیه دوگانه بر اساس دیدگاه نوت، و یا تجزیه سه گانه بر پایه نگاه امبرتو اکو) است که در حقیقت همان‌گونه که سوزان لانگر معتقد است اگرچه می‌توان معانی را در یک متن تجزیه کرد اما نمی‌توان آنها را به تنهایی قابل تجزیه شدن به معناهای مستقل نمود.

به عبارت دیگر، زبان گفتمانی راهپیمایی 22 بهمن یک زبان واحدی است که اگر معانی کلمات و واژه‌های آن قابل تجزیه هم باشند، در ترکیب و جمع‌بندی آنها است که می‌توان به معنای واقعی آنها دست یافت و معانی انفرادی آنها، علیرغم داشتن معنای صریح، از معنای متنی مورد نظر به دور خواهند بود.

8-راهیپمایی 22 بهمن یک حرکت «گفتمان‌ساز فرهنگی» و در حقیقت یک «گفتمان فرهنگی» است. فرهنگ در کلیت خود، شامل همه معانی متن است که به وسعت جهان می‌باشد. فرهنگ به مثابه یک «ابرگفتمان حیات» دارای همه عناصر مربوط به حیات انسانی است. بنابراین، هنگامی که راهپیمایی 22 بهمن به مثابه «گفتمان فرهنگی» تلقی می‌شود، این گفتمان الزاماً تنها به جامعه ایران مرتبط نمی‌شود، بلکه یک «گفتمان جهانی» است که در جامعه ایران تحقق یافته است.

گفتمان فرهنگی 22 بهمن، نه تنها در راهپیمایی آن که بروز عینی و ظاهری آن توانسته است یک «بازنمایی جهانی» را تولید کند، بلکه در همه عناصر گفتمانی دیگر آن اعم از ساختاری، فراساختاری و فراگفتمانی است که یک «ابرگفتمان حیات‌ساز» ایجاد کرده است.

9-راهپیمایی 22 بهمن یک «فراگفتمان انقلابی» است که گفتمان‌های دیگر را نه تنها در ایران، بلکه در جهان اسلام و به تدریج در سطح جهان به حاشیه رانده است. این فراگفتمان، دارای خصلت تولید گفتمان‌های دیگر است که حول دال اساسی آن که «انقلاب اسلامی» است شکل می‌گیرند.

فراگفتمان بودن راهیپمایی 22 بهمن، در انسجام همنشینی معانی آن، در ترکیب‌های معنایی همپیوسته آن، در به حاشیه راندگی معانی جانشینی ممکن برای آن، و بالاخره در خصلت گفتمان‌سازی آن نهفته است.

بیداری اسلامی در عصر کنونی تنها یکی از جلوه‌های گفتمانی این فراگفتمانی انقلابی است. شاید بتوان گفت ظهور حرکت‌های تندرو فراتر از بنیادگرایی در اشکال مختلف آن در منطقه تنها یکی از نقشه‌های گفتمان‌های مخالفی است که در صدد خاموش کردن این فراگفتمان انقلابی است.

10-گفتمان راهیپمایی 22 بهمن خود «پایان گفتمان» است. اگر پایان تاریخ فوکویاما به تاریخ پیوسته است و پایان ایدئولوژی بِل با پیروزی انقلاب اسلامی بطلان آن به اثبات رسیده است، گفتمان راهیپمایی 22 بهمن خود نوعی از «پایان گفتمان» تلقی می‌شود که گفتمان‌های دیگر را تمام‌یافته و مرده می‌انگارد و «گفتمان انقلاب اسلامی» را تنها «گفتمان مسلط و هژمونیک» می‌داند که تا کنون روایی، پایایی و ماندگاری خود را علیرغم همه توطئه‌ها و نقشه‌های جهانی به اثبات رسانده و می‌رود که به یک «گفتمان واحد جهانی» تبدیل شود.

لینک مطلب:

http://www.hamshahrionline.ir/details/287829 

 

انقلاب معرفتی با «اعتدال علمی» چگونه حاصل می‌شود؟ همزیستی عقل و نقل

 

انقلاب معرفتی با «اعتدال علمی» چگونه حاصل می‌شود؟

همزیستی عقل و نقل

 

دکتر حسن بشیر

جامعه‌شناس ارتباطات بین‌الملل از دانشگاه لیستر انگلستان

 

منبع: روزنامه ایران- صفحه  اندیشه

کد خبر:52985
تاریخ خبر:1393/11/25
 

اخباری‌گری گونه‌ای از رویکرد کلان سلفی‌گری است که توان گسست از گذشته به‌هر قیمت را در خود نمی‌بیند. این رویکرد نه تنها خود را در گذشته محبوس می‌کند، بلکه به این وضعیت مباهات کرده و هویت خود را با چنین رویکردی بازتولید می‌کند.

اخباری‌گری و اخباری‌گرایی دو مفهوم به‌هم پیوسته است که اولی به مثابه یک مکتب و رویکرد و دومی به معنای پیروی و تبعیت از آن مکتب است.

در تاریخ بشر همیشه دو رویکرد «عقل‌گرا» و «سنت‌گرا» وجود داشته‌است که اولی به معنای بسنده‌نکردن به پارادایم‌های حاکم و نقدکننده همزمانی معنایی و قائل‌شدن به نوعی از درزمانی معنایی و دومی توقف در معنای گذشته و مقدس شمردن پارادایم‌های انتقال‌یافته از گذشتگان است که نوعی از سنت‌گرایی ایستا تلقی می‌شود.

در حوزه دین نیز نوعی از تعارض و کشمکش دائمی میان دو قرائت وجود داشته‌است که اولی بشدت «نقل» را عامل اساسی تولید معرفت‌دینی می‌داند و دیگری علاوه بر پذیرش نقل ارزیابی‌شده، «عقل» را نیز در این رابطه منشأ یا تکمیل‌کننده معرفت می‌شمارد و فراتر از آن، عقل را معیار روایی‌ نقل می‌‌پندارد. به عبارت دیگر، اگر رویکرد نقل‌گرا نوعی از توقف را در خبر و اخبار و روایت می‌داند، رویکرد عقل‌گرا، فهم و گزینش اصولی خبر و روایت را در شکل‌گیری معرفت و دانایی، سهیم بلکه ضروری می‌شمارد.

این دو رویکرد در فقه، دو مکتب عمده را ایجاد کرده‌است که در اینجا درصدد آن نیستیم که به آن بپردازیم. اما لازم است بدانیم که رویکرد «اخباری‌گری» یا «اخباری»، بر گروهی از فقهای شیعه اطلاق می‌شود که خط‌مشی عملی آنان در دستیابی به احکام شرعی و تکالیف الهی، پیروی از اخبار و احادیث است نه روش‌های اجتهادی و اصولی.

این رویکرد در شکل کلان آن در جهان اسلام به گونه‌ای با سلفی‌گری پیوند خورده‌است که در میان اهل سنت با گونه‌های مختلف آن‌که هم‌اکنون در شکل وهابیت تجلی یافته‌است، معروف شده‌است. در این رویکرد، خبر و روایت و به طور کلی «نقل» حتی بیش از آنکه در میان اخباریون مقدس بوده و منشأ معرفتی دارد، به مثابه تنها عامل معرفتی تلقی شده و عقل کاملاً تعطیل و فاقد اعتبار و روایی است.

در تاریخ معاصر و از قرن هجدهم میلادی تاکنون که تاریخ بشری با تحرک جدیدی در عرصه‌های مهم علمی و فکری روبه‌رو شده‌است، دو رویکرد «اخباری‌گری» و «اصولی‌گری» با تسامح به شکل دوگانه «مدرنیته» و «سنت» در جوامع غربی و شرقی مطرح شده‌است که در غرب، سنت یا دچار دگردیسی شد یا به‌طور کلی به نفع رویکرد مدرنیسم کنار رفت. در شرق نیز این مسأله به چالشی بزرگ بدل شد که تاکنون به شکل مناسب مورد حل و فصل قرار نگرفته‌است و معرفت انسانی در این جوامع با اختلالی نهادینه شده مواجه شده‌است.

پیروزی انقلاب اسلامی، نه تنها عقل‌گرایی فقهی و دینی به معنای اصول محوری و فقه پویا را به عنوان پیروز میدان مطرح کرد، بلکه اخباری‌گری شیعی و سلفی‌گرایی سنی را به‌مثابه رویکردهای ایستا و غیرعقلانی و حتی غیرمشروع مطرح نمود.

تاریخ چند ساله اخیر، درستی و اعتبار رویکرد انقلاب اسلامی بر پایه فهم خردمندانه و عقلگرایانه «خبر و روایت و نقل» نه تنها با پیروزی‌های مداوم در عرصه‌های مختلف حکومتی، اجتماعی و دینی بازنمایی کرد، بلکه با ظهور حرکت‌های تکفیری به‌دور از عقل و عقلانیت و خردورزی، روایی و اعتبار آن را بیش از گذشته و به شکل عینی برای جهان اسلام و جهانیان نمایان کرده‌است.

«اعتدال» در این رویکرد اصولی و عقلگرا، میزان و ترازوی سنجش صحت و سقم این حرکت تلقی می‌شود. در رویکرد اصولی، هیچگاه نقل و روایت به نفع عقل کنار زده نشده‌است، بلکه نقل تحقیق‌شده و با روش‌های علمی و فقهی و رجالی، درستی آن ثابت‌شده نه تنها مورد استناد است، بلکه خود تقویت‌کننده عقل‌گرایی و منشأ معرفت صحیح است.

بنابراین نوعی از «اعتدال علمی» در اینجا حاکم است که به دنبال ایجاد نوعی از همزیستی عقلانی میان عقل و نقل است.

حرکت عقلانی محور انقلاب که از طرفی اصول‌گرایی را به عنوان پایه حرکت فقهی و حکومتی می‌داند و از سویی اعتدال را به مثابه رویکرد عملیاتی و سیاستی تلقی می‌کند، بنیانگذار روشی از مدیریت اجتماعی و سیاسی است که در آینده نه چندان دور به یک نظریه سیاستی حاکم در جهان اسلام و یک رویکرد محکم مدیریت اجتماعی در سطح جهان مطرح خواهد شد.

با چنین وضعیتی، انقلاب معرفتی ما باید چگونه در میان رویکرد اصولی و حرکت اعتدالی تبیین شود؟ این خود یکی از چالش‌های بزرگی است که جامعه ما، بویژه جامعه علمی، با آن روبه‌رو است.

توقف در ایسم‌ها و پارادایم‌ها، حتی در دیسیپلین‌های علمی، در زمانی که تحول و جهش در آنها بشدت در حال انجام بوده‌است و بسیاری از آنها به گفته پوپر دچار انقلاب مداوم شده‌اند، یک عارضه خطرناک در حوزه علم و یک «سکته مغزی» در قلمرو دانش تلقی می‌شود.

در اینجا باید میان فهم تبارشناسی فرایند تولید علم و ساختار کنونی علم تفاوت جدی قائل شد. هیچگاه گفته نشده‌است که تبارشناسی علم را نباید در جهان مورد مطالعه و بررسی قرار داد، اما توقف و در جا زدن در این تبارشناسی و نهادن آن در جایگاه تولید علم و معرفت، حرکتی ضد علم و جهل محور است.

در اینجا است که حرکت اصولی و اعتدالی جدید که در حال تبدیل‌شدن به یک جریان جدید سیاسی- اجتماعی- فکری است، باید بخوبی به این مهم بپردازد. دانشگاه در این زمینه و دانشگاهیان در اینجا، مسئولیت بزرگی را به دوش می‌کشند که چگونه میان فهم پارادایم‌ها و دیسیپلین‌های گذشته و خلق و تولید جریان‌ها و رویکردهای جدید علمی تفکیک قائل شوند و از اخبارگری علمی و تحجر تحلیلی که ریشه در پارادایم‌های گذشته و سنت‌های دیرین علمی بویژه در حوزه‌های علوم‌انسانی و اجتماعی دارد، خود را آزاد کنند و در صدد تولید علم بر پایه معرفتی اصولی، اعتدالی و دینی باشند.

این وضعیت به معنای طرد کامل علم بر پایه پارادایم‌های نسبتاً ثابت یا تلقی‌شده به‌مثابه ثابت نیست، بلکه گزینش و تحلیل دائمی از وضعیت روایی و پایایی این پارادایم‌ها باید به شکل مداوم انجام شود و نقد مستمر آنها به عنوان یک پارادایم ثابت مورد تأکید قرار گیرد.

این حرکت جدید ارزیابی و نقد مداوم پارادایم‌ها و دیسیپلین‌های حاکم بر حوزه‌های علوم‌انسانی و اجتماعی که تاکنون توانسته‌اند، از طرفی ساختارهای گذشته را به چالش بکشانند و از سوی دیگر ساختارشکنی کرده و ساختارهای جدیدی را هژمونیک سازند، اگر نتواند خط مشی‌ها و دیسیپلین‌های جدید متکی بر اخلاق و معرفت‌شناسی مورد قبول جامعه ما که ریشه در انقلاب‌اسلامی دارد، در جامعه نهادینه کند و آن را به یک جریان غالب تبدیل نماید، خود دچار تعارض شده و معنای آن در طول زمان دچار اختلال می‌شود.

ایجاد جریان معنایی جدید بر پایه حرکت اصولی- اعتدالی و البته دینی بر اساس فقه پویا، نه تنها در طول زمان با حرکت مداوم اجتهادی معنای درزمانی را به مثابه یک اصل مسلم تلقی خواهدکرد و بر پایه آن، مشکلات اجتماعی و فرهنگی را به شکل جدی و عقلانی مورد توجه قرار خواهد داد، بلکه امید آن می‌رود که در حوزه‌های علوم‌انسانی و اجتماعی نیز دست به نوآوری‌های جدید بزند که خود منشأ علم‌جهانی شود و روایی مفهومی و عملیاتی آن با تجربه‌های ایجاد‌شده برای جهانیان ثابت شود.

تمجید بشیر از دکتر شکرخواه


سه رکن روابط عمومی پاسخگو از زبان دکتر روستا؛

تمجید بشیر از شکرخواه








همشهری آنلاین

تاریخ : یکشنبه 27 مهر 1393 - 20:52:49 کد مطلب:275268

سرویس خبری: ارتباطات > روابط‌ عمومی


دکتر روستا استاد دانشگاه شهید بهشتی، با تبیین الزامات و اهداف روابط عمومی پاسخگو گفت: سه رکن روابط عمومی پاسخگو «پاسخ یافتن»، «پاسخ دادن» و «پاسخگو بودن» به انواع مخاطبان برای هم‌فهمی، هم‌پذیری، تقویت منزلت و خوشنامی در جامعه است.

به گزارش خبرنگار همشهری آنلاین، دکتر احمد روستا روز یکشنبه در یازدهمین کنفرانس بین المللی روابط عمومی ایران، مهمترین نکته در روابط عمومی را واکنش و پاسخگویی سریع به خواسته‌ها، انتظارات، پرسش‌ها و پیام‌ها عنوان کرد و روابط عمومی جدید را نیازمند ارتباط فراگیر برای مدیریت برند فراگیر از طریق پاسخگویی، سخنگویی و درستگویی دانست و افزود: پاسخگو بودن مسئولانه به مخاطبان برای ماندگاری و خوشنامی است.


دکتر روستا با تأکید بر فراگیر بودن ارتباط، اظهار داشت: مدیریت ارتباط فراگیر به معنای برقراری، بهره‌برداری، نگهداری، کنارگذاری و بازگذاری ارتباط با انواع مخاطبان در انواع محیط‌های سنتی و مجازی و با انواع رسانه‌ها و روش‌های موجود و جدید است در حالی که گاه رویکردها در برقراری ارتباط، خودخواهانه و ضعیف و مبتنی بر شیوه‌های گذشته است.


عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی با یادآوری عوامل روابط عمومی در یک سازمان که شامل صاحبان مدیران، مشتریان، رسانه‌ها، ذی‌نفعان، تأثیرگذاران، مردم، مسئولان و دولتمردان می‌شود، به شرایط، ویژگی‌ها، نیازها و خواسته‌های هر کدام از این عوامل اشاره کرد و گفت: روابط عمومی باید پاسخ‌یابی و پاسخ‌گویی به این عوامل را فراخور ویژگی‌هایشان تمرین کند.


وی با طرح شعار «پاسخگو باشیم تا ماندگار شویم»، گفت: پاسخگو ماندن نیز موضوع مهم دیگری است که تداوم توانمندی، علاقمندی و پایبندی به پاسخ یافتن و پاسخ دادن به مخاطبان گوناگون چه در دنیای سنتی و چه در دنیای مجازی جهت ماندگاری و نیکنامی است چون آخر روابط عمومی، ماندگاری و نیکنامی و منزلت و شأن است.


دکتر روستا، رفتارشناسی مخاطبان، دارا بودن استراتژی و راهبرد، دگرگون کردن ساختارها و فرآیندهای کهنه، دارا بودن سیستم، بهره‌گیری از منابع انسانی مجهز و حرفه‌ای، تغییر سبک مدیریت در روابط عمومی، گوش دادن فعال (پرسش و پاسخ)، راهنمایی و مشاوره دادن، پذیرش اشتباهات و واقعیت‌ها، اقدام، قدردانی و سپاسگذاری و رصد اثربخشی کار روابط عمومی را از الزامات روابط عمومی پاسخگو دانست و تصریح کرد: با سبک ثابت و یکنواخت نمی‌توانیم در فضای نوین حرکت کنیم.


عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی همچنین از ایجاد رضایت، کسب موفقیت، برتری، پایدار ماندن و کسب پشتیبانی اجتماعی به عنوان اهداف روابط عمومی پاسخگو نام برد.


بر طبق این گزارش، در ادامه این مراسم، دکتر حسن بشیر عضو هیات علمی دانشگاه امام صادق (ع) و دبیر علمی کنفرانس بین‌المللی روابط عمومی ایران در سخنان کوتاهی درباره بنیانگذار روزنامه نگاری‌آنلاین گفت: دکتر یونس شکرخواه، همچنان که به گفته خود دغدغه آینده را ندارد، به روز و به ساعت هم به گذشته و هم به آینده منتها از منظر لحظه و موقعیت و حقیقت می‌نگرد؛ خیلی بسیط و ساده و همین‌طور که هست نشان می‌دهد.


وی افزود: دکتر شکرخواه همیشه با حق و حقیقت و طبیعی و بسیار بسیط و ساده - نه با ساده‌انگاری - و بدون حاشیه‌سازی و غل و غش با حقایق زندگی می‌کند.


لینک مطلب:

http://www.hamshahrionline.ir/details/275268


 

«فهم رسانه ای» در جهت تولد «مای رسانه ای» تحلیل گفتمان رسانه های جهان در قالبی دیگر

«فهم رسانه ای» در جهت تولد «مای رسانه ای»

تحلیل گفتمان رسانه های جهان در قالبی دیگر




تحلیل رسانه های جهان با شیوه های علمی به ویژه شیوه های کیفی و بخصوص با روش تحلیل گفتمان اقدامی است که بنظر می رسد تا کنون کمتر در سطح رسانه های عمومی کشور مطرح و یا منتشر شده باشد. معمولا اینگونه تحلیل ها در فصلنامه های علمی و تخصصی منتشر شده و خوانندگان خاص خود را دارد.

طرح این مباحث در رسانه های عمومی، نیازمند جرأت، تدبیر، دوراندیشی و فهم رسانه ای است. و این همه حُسن در یکجا می توان در ماهنامه «مدیریت ارتباطات» و البته مدیر مسئول آن جناب آقای امیرعباس تقی پور جستجو کرد که این گام را از شماره دوم ماهنامه مزبور در سال 1389 برداشت و به مدت 3 سال (از 1389 تا پایان 1392) بطور مداوم و مستمر مطلبی با عنوان «رسانه های بیگانه: قرائتی با تحلیل گفتمان» را که به قلم اینجانب هر ماه تهیه و تدوین می شد، منتشر کرد و رکورد اولین ماهنامه فراگیر را در نشر مطلب علمی به شکل مداوم و مستمر را به نام خود کرد. شاید نشریات دیگر کارهای مشابهی را در حوزه های دیگر انجام داده باشند، اما تا آنجا که می دانم کمتر نشریه ای موضوع تحلیل گفتمان رسانه های جهان را به این سبک و سیاق و مسلسل وار انجام داده باشد.

کار فراتری که در همین زمینه صورت گرفت، انتشار مقالات هریک سال در قالب کتابی با همین عنوان که تا کنون دو جلد آن برای سالهای 1388 و 1390 منتشر و سومی نیز برای سال 1391 در مسیر انتشار است.

هم به جناب آقای تقی پور تبریک می گویم و هم به همکاران فرهیخته و کوشای این ماهنامه وزین و موفق و هم به خوانندگان علاقمند به این نشریه پیشگام در حوزه علوم ارتباطات.

قطعا تحمل یک رسانه و مخاطبان آن به مدت سه سال برای انتشار یک ژانر خاص رسانه ای، آنهم به عنوان اولین مطلب نشریه، که بیانگر فهم رسانه ای مدیریت ماهنامه است، خودش یک تست بزرگی برای اندازه گیری درجه خواندنی بودن یک نشریه به شمار می آید که یک حرکت علمی است که با اقبال عمومی بسیار خوبی که از ماهنامه «مدیریت ارتباطات» شده است، نشان دهنده موفقیت آن در چنین آزمایش علمی- رسانه ای است.

اما اصولا، هر حرکت رسانه ای نیازمند نوعی از تحول است، اینرا تقریبا همگان می دانند. درک این موضوع، نیازمند زحمت و تلاش فکری خاصی نیست، ولی آنچه که باید مورد توجه باشد، اینکه آیا چگونه می توان ژانرهای مختلف رسانه ای را در قالب یک ماهنامه گنجاند که خوانندگان آن، جدایی و گسستگی موضوعی را در آن احساس نکنند؟ این موضوع، امری است که باید به شدت مورد توجه مدیران نشریات کشور و از جمله ماهنامه مزبور قرار گیرد. ماهنامه ای که تا کنون توانسته است، علیرغم عمر نه چندان طولانی، جایگاه بلندی، هم در میان سایر نشریات کم و بیش شبیه، و هم را در میان اقشار مختلف علمی، دانشگاهی، و عمومی علاقمند به مسائل مختلف ارتباطات را کسب نماید.

تحمل سه ساله ی این نشریه برای نشر مطالبی که اینجانب با مطالعه دهها نشریه جهانی و صرف زمان نسبتا زیاد برای کشف گفتمان های آنها، قطعا یک حرکتی بی نظیر، و در خور تقدیر است. اینرا نه به این جهت می گویم که خود، نویسنده این مقالات بوده ام، بلکه واقعا به این دلیل می گویم که در جامعه ما آنچه که بیشتر از همه مانع حرکت های مستمر برای خلق یک گفتمان رسانه ای می گردد، عموما توسط متخصصان و کارشناسان و بعضا برخی صاحب نظران و گاهی هم استادان می گردد که به جای تحمل و حمایت و ایجاد فضای مناسب برای رشد، معمولا «ضد گفتمان» را به مثابه، یک گفتمان نه پیشرونده بلکه بازدارنده با ریختن آن در قالب های تردید محور و ابهام انگیز فضای عمومی را نه برای ادامه راه و جریان سازی، بلکه برای «ایستایی» و «سکون» و «تردید» آماده می سازند.

چارة دیگری هم نیست. هنوز در کشور ما، تلاش برای ساختن چهره های رسانه ای، البته نه با زور پول و تبلیغات و روابط سیاسی و گروهی، بلکه بر اساس توانایی و خلاقیت نه تنها به یک «جریان متوقف کننده» و یک «حرکت بازدارنده» تبدیل شده، بلکه فراتر از آن به عنوان یک «مسئولیت و وظیفه سنگین» جهت تحقق این جریان و حرکت تلقی شده  است. در همین سی و اندی سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی، کدام قلم رسانه ای توانسته است که خود را در تلاطم بیشمار موجود خود را نگه دارد و از آسیب های چپ و راست، علمی و عمومی در امان باشد؟

ما اصولا، «ما» را می گوییم، اما در حقیقت خودمان را مد نظر داریم. در حقیقت این جابجایی «من» و «ما» در تاریخ جامعه ما، یک جابجایی عجیب و غریبی است که نیازمند تحلیل و موشکافی است. قطعا این تحلیل می تواند نتایج شگفت انگیزی را ببار آورد. اما اینکه بپذیریم یک «من» با رویکرد واقعی «ما» ایجاد شود و به یک جریان تبدیل شود، تقریبا تا کنون نه تنها به عنوان یک «امر ممکن» تلقی نشده، بلکه قسم های زیادی خورده شده و هنوز خورده می شود که این «امر ممکن» به یک «امر ناممکن» و «غیر مطلوب» و حتی «خطرناک» تبدیل شود و از هر گونه تلاش برای استمرار یک حرکت جهت ایجاد آن جلوگیری شود. بهمین دلیل می گویم، آنچه گذشت، آنهم برای سه سال مداوم، یک رکورد بزرگ رسانه ای در تاریخ نشریات کشور است که به نام ماهنامه «مدیریت ارتباطات» ثبت گردیده است.

اما در همین کنار ما، یعنی در جهان عرب، که معمولا کمتر توانسته ایم با دید فراتر از نگاه تقلیل گرایانه و ارزیابی های منفی بافانه به آن نگاه کنیم، این موضوع به گونه ای دیگر در حال جریان است.

«محمد حسنین هیکل» یکی از چهره های بزرگ رسانه ای است که با نوشته های مداوم و مستمر ده ها سال در روزنامه ها و نشریات مصری بخصوص «الاهرام»، بیش از آنکه یک چهره سیاسی تلقی گردد، یک «چهره ماندگار رسانه ای» شده است.

«فهمی هویدی» نیز چهره دیگری است که با خلق ادبیات متفاوت با جریان غالب بر رسانه های دولتی برخی از کشورهای مرتجع عرب، توانسته است با ادامه نوشتارهای خود در تحلیل مسائل منطقه به ویژه ایران و انقلاب اسلامی، یک چهره ماندگار رسانه ای شود.

و «جهاد الخازن» به عنوان مثال سوم از این جریان که با خلق ستون ماندگار خود در روزنامه فراملیتی «الحیات» لندن، به نام «عیون و آذان» «چشمها و گوشها» سالهای سال توانسته است، مهمترین ستون تحلیلی رسانه ای را به وجود آورد. اینها و بسیاری از مثالهای دیگر از جهان عرب، نشان دهنده وجود یک جریان متفاوت با آنچه که در میان ما می گذرد می باشد. در اینجا لزومی ندیدم از جهان غرب مثالی بیاورم که بنظر می رسد مثالهای آن روشن می باشند.

جهاد الخازن، فهمی هویدی و محمدحسنین هیکل، تنها سه نمونه از «چهره های ماندگار رسانه ای» در جهان عرب می باشند. چهره های بیشماری وجود دارند که تا کنون توانسته اند خود را در سطح جهانی مطرح سازند و خالق جریان های فکری، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی باشند.

«فهم رسانه ای» یک فهم گسسته از ادراکات مختلف نیست، اما نیازمند یک تجربه طولانی، یک تحمل جدی، یک فداکاری ملی و یک جریان سازی اجتماعی است. فهم رسانه ای هم با توسعه کمی رسانه ای ایجاد نمی شود. تجربه چندین ساله در کشور در دورانهای نه چندان دور، بخوبی این مساله را روشن می کند. «چهره سازی رسانه ای» اگر چه با فهم رسانه ای مرتبط است، اما بیش از همه به فهم رویکردهای مربوط به «جهانی سازی رسانه ای» و «چهره سازی ملی و جهانی» نیازمند است.

هنوز «مای جمعی»، «مای جهانی» و حتی «مای ملی» در حوزه رسانه ای به وجود نیامده است. «مای ما» هنوز در «من فردی»، «من گروهی» و «من رویکردی» مانده است و نتوانسته یک «مای جمعی» فراتر از «من های» گفته شده ایجاد نماید.

آنچه گذشت، تنها یک دغدغه بود. چاره اندیشی در این زمینه را به بزرگان و نخبگان و اندیشمندانی می سپارم که باید «گفتمان سازی رسانه ای» را در این رابطه به وجود آورند و خلق چهره های ملی و جهانی در حوزه رسانه را رقم زنند.

اما آنچه که بر تحلیل رسانه های جهان گذشت، داستان دیگری هم دارد. این جریان به دلیل ضرورتی که احساس می کردم و درکی که در برخی دیگر از مدیران رسانه ای کشور نیز دیده می شد و باید از آن تقدیر کرد و در جهت گسترش آن گام بر داشت، در قالبی دیگر ادامه یافت.

ماهنامه وزین و جدید التأسیس «فرهنگ اسلامی» با مدیریت دکتر اشعری و سردبیری دکتر زورق، که امیدوارم در کوتاه مدت بتواند جایگاه رفیعی در این حوزه مهم را بخود اختصاص دهد، ادامه دهنده همین راه شده است.

تحت عنوان کلی «تحلیل گفتمان رسانه های جهان» و با عنوان «مصر: دیپلماسی عبور از دموکراسی» اولین گام برای تحقق جریان مداوم تحلیل رسانه های جهان اما به شکل تخصصی تر و هر بار برای یک کشور در جهان اسلام، برداشته شد و این مطلب در دومین شماره این ماهنامه وزین در شهریور 1392 منتشر گردید.

البته تحلیل های بعدی که به عنوان مثال برای شماره سوم، در مورد «کشور تونس» و متعاقبا همچنان برای کشورهای دیگر انشاء ا... ادامه خواهد داشت، در راه اند که امیدوارم حیاتی باشد و حمایتی از مسئولان ماهنامه و تحملی از جامعه خوانندگان تا این راه همچنان ادامه یابد.

من ادامه این حرکت، یا به عبارت دیگر، شوق ادامه دادن به این حرکت را مرهون حمایت اولیه ماهنامه «مدیریت ارتباطات» و مدیر مسئول محترم آن آقای امیرعباس تقی پور، که یک شخصیت رسانه ای فرهیخته می باشند، می دانم. می گویند «الشکر لمن سبق»، شکر و تقدیر برای کسی است که گام  اول را برداشته است و بر همه سبقت گرفته است. بنظرم، ماهنامه «مدیریت ارتباطات» با جرأتی که در آغاز بکار برد و این حرکت را آغاز کرد «یخ رسانه ای» را در این زمینه شکست و گامی مهم در گفتمان سازی علمی در سطح رسانه ای غیر تخصصی به معنای آکادیمیک و دانشگاهی را برداشت که برکات و ثمرات آن، اگر چه هم اکنون در آن ماهنامه جلوه گر نیست، اما در ماهنامه های دیگر متجلی شده است. این خود، به معنای تحقق مثال مربوط به کاشتن تا دیگران برداشت کنند، می باشد که شایستگی چنین مقامی برای ماهنامه «مدیریت ارتباطات» همچنان باقی است.

از هر دو ماهنامه و مدیران محترم و فرهیخته و اندیشمند آنها کمال تشکر را دارم که بیش از آنکه به «من» نگاه کنند به تولد «مای رسانه ای» توجه دارند و در صدد رشد «گفتمان رسانه ای» به مثابه یک ضرورت ملی برای رشد «فهم رسانه ای» که فراتر از «سواد رسانه ای» است، می باشند.

پاینده و پایدار باشند.

حسن بشیر

13/6/1392

 

 

 

واقعیت های مطالعات و تحقیقات میان رشته ای

واقعیت های مطالعات و تحقیقات میان رشته ای

در سایه تحلیل دفاعیه یک پایان نامه

حسن بشیر

30/11/1388

صبح روز چهارشنبه مورخ 28/11/1388 در دفاعیه پایان نامه یکی از دانشجویان دانشکده الهیات- دانشگاه امام صادق (علیه السلام) شرکت کردم. بحث درباره موضوع امر به معروف و نهی از منکر با مطالعه موردی «حجاب» بود. استاد راهنما: جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای رجحان، استاد مشاور: دکتر بیرشک و استاد داور: دکتر آشنا بودند.

درباره آنچه که در این دفاعیه گذشت نکات مهمی وجود دارد که دقیقا به واقعیت های مربوط به مطالعات و تحقیقات میان رشته ای مرتبط است که مدتی بود مایل به طرح آنها بودم و این دفاعیه بهانه ای شد که به آنها بپردازم.

ادامه مطلب ...