۱۰ سوال درباره سواد رسانهای
همشهری آنلاین
تاریخ : جمعه 30 مرداد 1394 - 18:30:18 کد مطلب:304552
سرویس خبری: ارتباطات > رسانهها
دکتر حسن بشیر با اشاره به اینکه اولین و دشوارترین گام برای انجام یک تحقیق، یافتن سوالات تحقیق است، به علاقمندی پژوهشگران علوم ارتباطات برای تحقیق در حوزه «سواد رسانهای» اشاره کرده و به طرح سوالاتی درباره این موضوع پرداخته است.
دکتر حسن بشیر دانشیار دانشگاه امام صادق (ع) در ارائه تعریفی از «سواد رسانهای» نوشت: «سواد رسانهای رابطه رسانه و انسان و تجدید نظر در رابطه با رسانه و انسان است، زیرا ارتقا و گسترده شدن رسانه، موجب ایجاد جایگاه ویژهای برای رسانه شده است که باید مورد توجه محققان و اندیشمندان قرار گیرد».
وی خاطرنشان کرده است: «با انجام یک تحقیق با محوریت هر کدام از سوالات ارائه شده درباره سواد رسانهای، میتوان به استخراج مدل و تحلیل و شناخت درست در این حوزه دست یافت؛ چه اینکه سوالات مطرح شده درباره سواد رسانهای بتواند استخوانبندی یک پایاننامه یا رساله دانشگاهی را شکل دهد».
تبارشناسی سواد رسانهای
سواد رسانهای یعنی چه، به چه زمانی برمیگردد و اولین کسی که آن را بیان کرده است کیست؟
اندیشمندان کدام کشور برای اولین بار از موضوع سواد رسانهای سخن به میان آوردهاند؟
چه کسی در ایران برای اولین بار مساله سواد رسانهای را مطرح کرده است؟
در موضوع سواد رسانهای چه کتابها و مقالاتی تولید شده است؟
معناشناسی سواد رسانهای
فهم اولیه از سواد رسانهای ناظر بر کدام مفهوم است؟ «سواد رسانهای در مقابل نقد» یا «سواد رسانهای در مقابل فهم رسانهای»
«سواد رسانهای» متناظر با «media education» است یا «media literacy»؟
توصیف نسبت «سواد رسانهای» با «قدرت معنایی رسانه»، «میزان فهم مردم از قدرت رسانه» و «اثر رسانه»
«سواد رسانهای» ؛ از «سواد تکنیکی» تا «سواد محتوایی»؛ از access تا search و selection
ارزیابی سواد رسانهای
تصویرسازی از فرآیند تغییر و شناسایی فهم جدید از سواد رسانهای
تحلیل سواد رسانهای در ایران و استخراج مدل بومی «سواد رسانهای»
لینک مطلب:
http://www.hamshahrionline.ir/details/304552
مفاهیم: ترجمه معکوس چیست؟
همشهری آنلاین - دکتر حسن بشیر:
تاریخ : یکشنبه 14 تیر 1394 - 20:30:26 کد مطلب:300165
سرویس خبری: کتاب> مترجمان
مفاهیم: ترجمه معکوس چیست؟
ترجمه معکوس که نوعی «فکر کردن به زبان دیگری» است، در فضای اندیشگی ایران اسلامی به منزله معرفی «خود اسلامی- ایرانی» به جهانیان است.
حرکت ترجمه معکوس در قرنهای قبل به ویژه از جهان اسلام به جهان غرب آن روز وجود داشته و نوعی معرفی «خود» طبق نظریه گافمن است.
ترجمه معکوس؛ بایدها و نبایدها
معرفی فکر ایرانی- اسلامی، معرفی فرهنگ ایرانی- اسلامی، تقویت ارتباطات میان فرهنگی و برقراری پلهای همکاری علمی میان اندیشمندان ایرانی و خارجی از اهداف ترجمه معکوس است.
ذیل این اهداف، توجه به کشورهای همجوار برای ایجاد ارتباط فرهنگی و انتقال تفکر ایرانی به آنان و توجه به اولویتهای ترجمه برای ملل دیگر برای ایجاد ارتباط فکری - فرهنگی از مهمترین مسائل شایسته توجه در حرکت ترجمه معکوس است.
اهمیت ترجمه معکوس، در توصیف حرکتی برای ایجاد تفاهم بینالمللی، توسعه ارتباطات میان فرهنگی و تقویت دیپلماسی فرهنگی ایران قابل بیان است؛ چه اینکه بدون ترجمه معکوس نمیتوان تحولات و پیشرفتهای فکری و علمی جهان اسلام، به ویژه ایران را به جهانیان معرفی کرد.
همانگونه که انتظار نمیرود «ترجمه معکوس» از نوعی «شرقشناسی معکوس» که تحت تاثیر جریان استعمارگرایی و پسااستعماری بوده الگوبرداری کند؛ لازم است این حرکت با پرهیز از توجه صرف به جوامع غربی یا زبان انگلیسی، زبانهای دیگر بخصوص زبانهای مربوط به کشورهای منطقه برای ایجاد تفاهم فرهنگی و انتقال فکر اسلامی- ایرانی را مورد توجه قرار دهد.
آنچه که از ترجمه معکوس به شکل جدی تا کنون صورت گرفته است، بیشتر در حوزه ادبیات و مربوط به سالهای قبل از انقلاب اسلامی است، در حالیکه آنچه که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در سطح کشور و حتی جهان اسلام تولید شده است به مراتب بیشتر نیازمند ترجمه و معرفی است.
لینک مطلب:
دیپلماسی تلفیقی رسانهای آمریکا به قلم حسن بشیر
همشهری آنلاین:
تاریخ : جمعه 5 تیر 1394 - 21:24:09 کد مطلب:299210
سرویس خبری: ارتباطات > ارتباطات بینالملل
مرور اشکال دیپلماسی/
دیپلماسی تلفیقی رسانهای آمریکا به قلم حسن بشیر
دکتر حسن بشیر استاد ارتباطات بینالملل دانشگاه امام صادق (ع)، در یادداشتی با برشمردن ویژگیهای دیپلماسی عمومی، دیپلماسی رسانهای و دیپلماسی تلفیقی، به تشریح دیپلماسی تلفیقی رسانهای آمریکا پرداخت.
متن یادداشت حسن بشیر که نگاهی به اشکال مختلف دیپلماسی و «دیپلماسی تلفیقی رسانهای آمریکا» است در ادامه آمده است:
یکی از مهمترین مباحث در حوزه دیپلماسی عمومی، بکارگیری شیوههای مختلف برای تحقق اهداف سیاسی است. به عبارت دیگر، دیپلماسی عمومی گرچه مسیر متفاوتی با سیاست خارجی از نظر طراحی، اجرا، محتوا و اطلاعرسانی (تبلیغ) دارد، اما نهایتاً در اهداف مشترک است.
چهار عنصر طراحی، اجرا، محتوا و تبلیغ، در هر دو رویکرد سیاست خارجی و دیپلماسی عمومی وجود دارند ولی تفاوت آنها در شیوههای بکار گرفته شده برای تحقق اهداف است.
دیپلماسی رسانهای نیز گرچه با دو نگاه روبرو است که یکی آن را ذیل دیپلماسی عمومی میداند و دیگری آن را به دلیل اهمیت، ضرورت و وسعت، مستقل میداند اما به هر حال با سیاست خارجی از این منظر متفاوت است که شیوههای تحقق اهداف مورد نظر آن با شیوههای سیاست خارجی یا حتی برخی از رویکردهای مورد استفاده در دیپلماسی عمومی، مثلا بکارگیری ابزارهای فرهنگی یا توریسم و غیره، متفاوت است. این تفاوت به شدت برای تحقق اهداف هر کشور اهمیت یافته است.
دیپلماسی رسانهای، دیپلماسی موازی سیاست خارجی یا دیپلماسی عمومی نیست، بلکه تکمیلکننده همان فرایند سیاسی است که به دنبال تحقق اهداف کلی یک کشور است.
از منظر دیگر، دیپلماسی رسانهای به دلیل اینکه رسانههای نوین به ویژه ماهوارهها و اینترنت از «قدرت گفتمانی»، «سرعت انتقال» و «جذابیت برای مخاطبان» بالایی برخوردار هستند، از اهمیت خاصی برخوردار شدهاند؛ لذا میتوانند بیش از دپیلماسی فرهنگی که فرایند طولانیتری دارد، تاثیرات آنی و فوری داشته باشند که منجر به تغییرات جدی در حوزههای مختلف به خصوص افکار عمومی داشته باشند.
دیپلماسی تلفیقی نیز شیوهای از دیپلماسی است که در تلاش است که ابزارها، محتواها و رویکردهای مختلف را برای تحقق سیاست خارجی بکار گیرد.
دیپلماسی تلفیقی، رویهای هیبریدی در بکارگیری عناصر مختلف برای تحقق اهداف سیاسی است، که در رسانهها به شکل جدیتر و مشخصتر محقق میشوند و تا کنون توانسته است افکار عمومی جهان را مورد چالش جدی قرار دهد.
به عنوان نمونه، دیپلماسی تلفیقی رسانهای آمریکا در حوزه رسانهها شامل چنین رویکردی است که در تلاش است از ابزارهای مختلف، محتواهای گوناگون و رویکردهای متفاوت با گذشته به تسخیر افکار عمومی جهان دست یابد. آمریکا در تحقق دیپلماسی تلفیقی رسانهای، در دو حوزه «تقویت یا تولید گفتمانی» و «تخریب گفتمانی» گام برمیدارد تا در سایه نوعی از «جذب» و «دفع» افکار عمومی جهان را بازسازی کند.
به عنوان مثال، مساله هستهای با چالش دولت و مجلس سنا روبرو است، در حالیکه علیرغم تفاوتهای جدی موجود، یک سناریوی خاصی است که به شیوهای تلفیقی در حال بازسازی دیپلماسی آمریکا از طریق انتقال اطلاعات متفاوت در سطح جهان است. بدیهی است این شیوه، تا کنون توانسته است حداقل چهار نوع از گفتمان را در جهان ایجاد نماید که فقط به محورهای آن اشاره میشود.
(1) تولید گفتمانهای مختلف که خود میتواند، نقش آمریکا را در جهان تثبت کند. (گفتمان تثبیت)
(2) مقابله با گفتمانهای دیگر، برای حذف، تخریب یا تعدیل طرفهای ذینفع دیگر (گفتمان تخریب)
(3) جلوگیری از پیشرفت به دلیل تزلزل گسترده در اتخاذ تصمیمات مقتضی (گفتمان تردید)
(4) ایجاد ضدجریانهای گفتمانی برای محاصره گفتمانها و سیاستهای دیگران با گفتمانها، سیاستها، برنامهها و مشکلاتی است که مستقیما آمریکا در آن دخالت علنی نداشته باشد. این سیاست عمدتا برای ایجاد نوعی از تغییر و تحول در طرفهای مقابل اتخاذ میشود. (گفتمان تعدیل)
بنابراین آمریکا در دیپلماسی تلفیقی رسانهای خود چهار نوع از گفتمانسازی را دنبال میکند که عبارتند از: (1) گفتمان تثبیت، (2) گفتمان تخریب، (3) گفتمان تردید و (4) گفتمان تعدیل
اما دیپلماسی رسانهای که دارای رویکردها و ابعاد مختلفی است، میتواند به عنوان یک «سیاست میانجیگرایانه» برای انتقال برخی از تصمیماتی که نمیتوانند به طور مستقیم به کشورها گفته شود، عمل کند. همین دیپلماسی میتواند با بکارگیری اهرمهای گفتمانی و اطلاعرسانی و خبرسازی، عهدهدار تغییر افکار عمومی جهانی باشد.
در مواردی که امکان ایجاد تعدیل مورد نظر آمریکا نمیرود، این کشور از چند رویکرد تا کنون استفاده کرده است که میتوان به اختصار به آنها اشاره نمود.
(1) دیپلماسی حذف: دیپلماسی حذف به دو صورت سختافزاری و نرمافزاری به شدت مورد توجه آمریکا بوده است. این شیوه میتواند به شکل موردی و نه به شکل کلان مورد توجه قرار گیرد.
(2) دیپلماسی ارعاب: ایجاد وحشت و ترس و ارعاب شیوه دیگری است که آمریکا برای مقابله با جهان در صورتی که نتوانسته از شیوه حذف استفاده کند، استفاده نموده است.
(3)دیپلماسی اشغال: این دیپلماسی نیز گرچه آمریکا را به قرنهای گذشته استعمار اروپا میکشاند و نوعی از شبیهسازی در این زمینه صورت میگیرد، اما آمریکا در این زمینه تلاش میکند با طرح گفتمانهای جدید مانند «آزادسازی»، »مدرنسازی»، «دموکراسیسازی» و غیره این شیوه از دیپلماسی را توجیه کند.
(4)دیپلماسی براندازی: این شیوه از دیپلماسی به شدت یک حرکت «تقابل افراط گرایانه» است که با بکارگیری همه ابزارهای مستقیم و غیرمستقیم صورت میگیرد. در این زمینه فعالسازی مخالفان، تقویت معارضان، ایجاد واگرایی منطقهای، بحرانسازی، و موارد دیگر از شیوههایی است که در این رابطه بکار گرفته میشود.
لینک مطلب:
http://www.hamshahrionline.ir/details/299210
هفته «تعطیلی روابط عمومی» یا «بزرگداشت روابط عمومی»
توجه
بسیار خوشحالم که آنچه که در مورد هفته تعطیلی روابط عمومی ها پیشنهاد شد و البته دلایل آن نیز ارائه شدند که مهترین دلیل آن جمع شدن کارگزاران روابط عمومی ها بدور از جار و جنجال و همفکری کردن برای خروج از بن بست های موجود در این حوزه مهم ارتباطی بود، برخی از علاقمندان و صاحبت نظران در این زمینه نظراتی را مطرح کرده اند که خود در غنی سازی این گونه مباحث بسیار مؤثر و مفید می باشد. از همه کسانی که در این زمینه مطالبی را به نگارش در آورده اند سپاسگزارم و خیلی ممنون می شوم که دیدگاههای خودشان را در این زمینه برای اینجانب ایمیل فرمایید.
Drhbashir100@gmail.com
با تشکر و احترام
بشیر
هفته «تعطیلی روابط عمومی» یا «بزرگداشت روابط عمومی»
منبع: پیام آنلاین- پنج شنبه, 31 اردیبهشت 1394 13:30
پیام آنلاین- تیلدا حسینی
امسال از سوی دکتر حسن بشیر نامی آشنا در حوزه ارتباطات و روابط عمومی و استاد ارتباطات بین الملل طرح «هفته تعطیلی روابط عمومی» به جای یک هفته بزرگداشت روابط عمومی، مطرح شد. وی در تشریح این طرح گفته بود: یک هفته، فقط یک هفته، روابط عمومیها در سطح کشور فعالیتهای تبلیغاتی، خبری و ارتباطی خود را تعطیل کنند و به جای آن به یک امر بسیار مهم بپردازند که مهمترین محورها و دستاوردهای آن بدین شرح است: به جای تبلیغات به بررسی اشکالات، انتقادات و طرحهای تبلیغاتی و ارتباطی سازمان بپردازند؛ در این وضعیت مدیران سازمان بطور واقعی با مساله ضرورت یا عدم ضرورت روابط عمومیها روبرو شده و به عبارتی با یک «واقعگرایی عملیاتی» روبرو خواهند شد؛ جامعه با واقعیت جدیدی روبرو میشود و به لزوم یا عدم لزوم تبلیغات پی میبرد و از همه مهمتر مدیران روابط عمومی فرصت طلایی برای «خودارزیابی» و «خودبازنگری» خواهند یافت.
برنامههای گرامیداشت هفته «ارتباطات و روابط عمومی» در استان البرز در حالی برگزاری شد که بسیاری از مدیران روابط عمومی دستگاههای اجرایی در هیچ یک از برنامهها حضور فعالی نداشتند یا با تأخیر خود را به آخرین دقایق اتمام برنامه رساندند. هفته روابط عمومی گذشت ولی این سؤال به قوت خود باقیست که در این عدم حضور که شاید نشان از عدم هماهنگی لازم بین مدیران و مدیران روابط عمومی؛ عدم استقبال از برگزاری چنین برنامههایی به دلیل کلیشهای و تکراری بودن یا حجم بیش از اندازه کارهای محوله به مدیران روابط عمومی باشد، چه کسی مقصر است؟
خالی از لطف نیست اگر بگویم در هفتهای که گذشت توفیق حضور در حداقل دو برنامه مهم «نشست مدیران روابط عمومی با نماینده ولی فقیه در استان البرز» و «نشست هماندیشی مدیران روابط عمومی با استاندار البرز» را داشتم و شاید بیاغراق بگویم از بین بیش از صد دستگاه اجرایی استان البرز 40 نفر هم حضور نداشتند!
بخشی از چرایی پاسخ این سؤال را در تعدد برنامههایی که در هفته قبل سپری کردیم، میتوانیم بیابیم ولی این، همه ابعاد قضیه نیست. شاید بهتر است از دو منظر به این اتفاق بنگریم. ابتدا از نگاه مدیران و مدیران روابط عمومی به این موضوع نگاه میکنیم که مهمترین اصل حضور در چنین برنامههایی را در «مفید و موثر بودن» یک برنامه و خروج از روال کلیشهای و تکراری برنامهها میدانند. دوم این که شاید مدیران روابط عمومی زمان لازم برای پرداختن به ارتقاء روحیه و خروج از روال تکراری برنامه کاری و کمی پرداختن به خود را نداشتند! در هر دو حالت هم جای تأسف دارد. جای تأسف دارد اگر برگزارکنندکان یک برنامه هفتگی تمام جوانب را برای ایجاد انگیزه حضور در مهمانان خود در نظر نگرفته باشند و بسیار بیشتر جای تأسف دارد اگر مدیران به مدیران روابط عمومی این فرصت چند ساعته در روز را نداده باشند که کمی با همکاران خود در مجموعهای گستردهتر مراوده داشته باشند، از تجربیات هم بهره ببرند و اصلا زمان کوتاهی را فارغ از بار مسئولیت به خود بپردازند.
همه ما داستان هیزم شکنی را که به جنگل رفت و در روز اول دهها درخت را قطع کرد ولی روزهای بعد هر چه میگذشت، تعداد درختهایی که قطع میکرد رو به کاهش میرفت را شنیدهایم. همان هیزم شکنی که وقتی به نزد پیر دانایی رفت و علت را جستجو کرد این پاسخ را دریافت کرد که «بعد از اتمام کار روزانه آیا تبر خود را نیز تیز کردهای؟!»
زندگی به اندازه کافی از ما انرژی میگیرد، کار همیشه هست و اگر با انرژی مثبت و خلاقانه انجام شود، به قول مولا امیرالمؤمنین علی (ع) بزرگترین تفریح است. اما اگر آخر قصه کار ما قصه مرد هیزمشکن باشد، کمکم انرژی تحلیل میرود و کیفیت کار افت میکند گرچه ممکن است کمیت کار افزایش یابد. کمی پرداختن به روحیه خود، درواقع حکم تیز کردن تبر است. تبر یک هیزمشکن ابزار کارش است و ابزار یک مدیر روابط عمومی روحیه و شخصیت اوست؛ چرا که وی خارج از محیط اداره یا سازمان نیز همچنان نماینده و سخنگوی سازمان متبوع خود است و حتی در ابراز کوچکترین نقطه نظرات نیز باید جانب احتیاط را رعایت کند مبادا سوء برداشت یا سوء تعبیری از سخنان یا رفتار وی شود.
به نظر شما وقتی چنین فردی که در همه جا و همه شرایط اتیکت سازمان خود را به پیشانی دارد، بار مسئولیت همه اسرار و اطلاعات یک دستگاه را به دوش میکشد و در مقابل انتظاراتی که جامعه، مدیر و اعضای سازمان در قبال این شأن و منزلت از وی دارند، وفادارانه سر تعظیم فرو میآورد، به یک روز در هفته یا یک هفته در سال نیاز دارد تا از زیر بار همه این فشارها قد راست کند؟ از منظر دیگری به کار خود نظر کند؟ با سایر اعضای خانواده روابط عمومی استان آشنا شود، یا خیر؟!
با رصد برنامههای در نظر گرفته شده برای مدیران روابط عمومی استان البرز از خود این سؤال را پرسیدم که: قرار بود در محفلی دوستانه مدیران روابط عمومی ساعتی کنار هم اصل «همدلی و همزبانی» را مرور کنند، اما آنها حتی نتوانستند لحظهای از پشت میز خود غیبت کنند؛ وای به روزی که از آنها درخواست میشد یک هفته واحد روابط عمومی به صورت نمادین و هدفمند از انجام کارهای روابط عمومی خودداری کند!
به نظر میرسد اگر در این هفته دو «طرح تعطیلی روابط عمومی» و «بزرگداشت روابط عمومی» به گونهای عملیاتیتر تلفیق میشد که از یکسو واحد روابط عمومی دستگاههای اجرایی به قول دکتر بشیر فقط یک هفته را به بازنگری، ارتقاء روحیه و از همه مهمتر تأثیرگذاری بیشتر جایگاه روابط عمومی در سازمان و جامعه میپرداختند و از آن سو با تدوین برنامههای آموزشی، مفرح و هدفمندتر این بزرگداشت هر چه باشکوهتر برگزار میشد که خستگی یک سال کاری از دوش آنها برداشته میشد، شرایط ایدهآلتری برای بهرهمندی از این هفته ملی فراهم میشد.
لینک:
http://payamonline.net/city/item/3709-2015-05-22-22-01-37
«نفاق» کورترین گره انسان معاصر
دکتر حسن بشیر
انسان با اعضای بدن خود روابطی دارد که تکوینی است. اختیاری در تغییر این روابط ندارد. اما قلب چیز دیگری است. تنها قلب است که می تواند روابطش را با انسان تنظیم کند. کم و زیاد کند. عمیقتر سازد و یا کلا قطع نماید. در این زمینه حرکت و تپش قلب تنها بخش بسیار کوچکی از این روابط را اشغال می کند. گوئی که تنها موجود زنده در کنار انسان که همراه و همراز وی است، همین قلب است. قلب است که می تواند انسان را به جاده حقیقت رهنمون سازد. اصلا قلب است که حقیقت اشیاء را می بیند و به انسان می شناساند. عقل در مصاف قلب کودکی بیش نیست. قلب حقیقت را در می یابد و عقل به تمییز آن با سایر اشیاء بر می خیزد. تفاوت گذاشتن میان راهها با عقل است، اما قلب سازنده راه است. عقل در مسیر جاده های زمینی به حرکت در می آید و راههای آسمانی را می شکافد، اما قلب اصل "حرکت" و روح "پرواز" است.
راستی قلب چیست؟
عضوی کوچک در سینه انسان، یا وجودی کامل که سایه به سایه انسان قدم بر می دارد، رشد می کند، تکامل می یابد و قبل از مرگ انسان یا همزمان با مرگ وی میمیرد. بسیارند کسانیکه قبل از مرگ خود، قلب آنان مرده است. و عقل آنان گر چه هنوز در جولان است، اما به بیراهه می رود. مگر عقل شیطانی از جنس عقل کلی نیست؟ تنها تفاوت آن با عقل رحمانی در این است که همگام و همراه قلب نیست.
قلب آئینه فطرت است. اصلا همه فطرت است. و لذا هیچگاه به بیراهه نمی رود. پاکی راه از پاکی قلب آراسته می شود و شفافیت قلب لطافت راه را می سازد.
قلب است که عاشقان را می لرزاند و لرزش قلب است که عشق را می زاید. آنانکه قلب و عقلشان با یکدیگر عقد برادری بسته اند، راه را می یابند و کسانیکه کینه و دشمنی میان عقل و قلبشان رخنه یافته است، در وادی ظلمت گمراهند. ظلمتی که نه با نور عقل زدوده می شود و نه با عظمت قلب، شکسته می شود. ظلمتی که انسان را به تاریکی ها می کشاند و او را در وادی تنهائی رها می سازد. و چه دردناک است که انسان از همه جا بریده شود. حتی از خودش و از قلبش و از درونش.
قلبی که جایگاه و خاستگاه فطرت است چگونه می شود که به پایگاه ظلمت و تاریکی تبدیل می شود؟
ظلمتی که فطرت را به اعماق خود فرو می برد و عقل انسان را به تسخیر خود در می آورد و انسان را اسیر خواسته ها می کند.
کلید راز این ظلمت در "نفاق" نهفته است. در حقیقت از همه تاریکی ها تاریکتر نفاق است که قلب را بیش از هر خاموشی دیگر خاموشتر و مرده تر می کند.
نفاق و ریا چیز عجیبی است. تنها صفتی است که می تواند میان انسان وقلب او فاصله حقیقی بیندازد. عقل را نیز در این حالت اختیاری نیست. به کودکی می ماند که تنها در گوشه ای نگران می ایستد و به ترفندهای آن می نگرد و بر خود می لرزد.
آرام و ظریف با قلب انسان طرح دوستی می ریزد. تنها چهار گام در طرح این دوستی بر می دارد و خانه نشین می شود. وجودی می شود که خودی انسان را از خودش می گیرد و جای آن می نشیند.
اولین گام در این دوستی "حقیقت" است که مسخ می شود. حقایق به چیز دیگری تبدیل می گردند. در این مرحله است که انسان خود سازنده حقایق مجازی خواهد بود. حقایقی که در هیچ عرصه ای وجود ندارند. حقایقی پر از تهی. حتی وجود در آنها رخنه نکرده است تا چیزی گردند. خیالی باطل که تار و پودش از وهم و تصوری است که زائیده هیچ است. زائیده شدن ایسم ها و ایده های مختلف که با راه فطرت میانه ای ندارند از نتایج همین مرحله است.
این مرحله، مرحله ایست که در آن نگاه انسان تغییر می کند. کم کم با خودش فاصله می گیرد. نور، دیگر راهنمای دیدن او نیست. ظلمت است که دست او را می گیرد و بهر سمتی که می خواهد می کشاند.
گام دوم در این دوستی، "هویت" انسان است که دگرگون می شود. هویتی که محصول فطرت و دین و فرهنگ وعلم است به کناری گذاشته می شود. دوستی عمیقتر در این مرحله هویت انسان را لگدکوب می کند و بتدریج به نیستی و تباهی می کشاند.
هویت جدیدی در این گام بر انسان پوشانده می شود. هویت جدید پوششی می گردد که بر قلب و عقل و جوارح انسان سایه می افکند و آنها را از سرچشمه نور و منبع حقیقت دور می سازد. الینه شدن انسان و بدور افتادن وی از هویت خود در این مرحله شکل می گیرد. انسان به چنان موجودی تبدیل می شود که حتی دیگر برای خودش شناخته شدنی نیست. تعامل عقل و قلب و انسان در این مرحله کاملا مختل می شود. عقل نه حریف قلب می شود و نه انسان حریف هر دو. و هر سه اسیر در عرصه تن.
گام سوم در این دوستی "حرکت" انسان است که به کنترل در می آید. انسان در این وضعیت به عروسکی می ماند که اختیار حرکت ندارد. دیگری است که او را به حرکت وامیدارد. در این مرحله است که عمل، هر گونه عمل، که ریشه در حرکت دارد، از آن انسان نیست. انسان این گام، نماز را در آینه دیگران به قیام می برد. و زهد و سختی را برای رضای دیگران بر خود هموار می کند و ترک لذات را برای شیرینی کام دیگران بر می گزیند. حرکت که حیات انسان در گرو آن است، به سکونی متحرک تبدیل می شود که انسان را در این تحرک نیز اختیاری نیست. انسان این مرحله خود به ظلمت تبدیل می شود. ظلمتی می شود که دیگران را در خود دفن می کند. به قبرستانی تبدیل می شود که بوی تعفن آن همه روح و تن را تسخیر می کند. مردابی می شود که هیچ موجود زنده ای نمی تواند در آن طاقت حیات داشته باشد. چراغ حیات قلب، در این مرحله خاموش می شود. و انسان در درون لایه های ظلمات، به ظلمت ابدی می پیوندد.
در این مرحله است که "خدا" نیز ذبح می شود. خدا، برای انسان، حتی چیز دیگری نیست که در کنار دیگران قرار گیرد. خدایی که خود خالق است، حتی در جایگاه مخلوق نمی نشیند تا شایسته توجه گردد. مخلوقات جای خالق را می گیرند.
و چه درد آور است انسانی که فرشتگان به سجده او بر می خیزند خود به دیگران سجده کند. خدای را به فراموشی بسپرد و مخلوق را در جای او بنشاند. ریشه های وصل خود با خدای را با دستان خود قطع کند و حیات خود را به دست نیستی و تباهی بسپرد.
گام چهارم در این دوستی "رابطه" است که فرو می ریزد. رابطه انسان با قلبش که چراغ راهنمای رابطه او با خداوند است. فرو ریختن دیوار این رابطه، فرو ریختن انسانیت انسان است. در این مرحله انسان موجود دیگری است. با خود نیز فاصله گرفته است. نه او قلبش را می شناسد و نه قلبش او را. رابطه او با دیگران نیز از جنس مجاز است. حقیقت و واقعیت در آن راهی نمی یابند. عصر جدائی انسان از خود و خدا از همین زمان آغاز می گردد. چراغهای رابطه در این عصر همه خاموشند. انسان این عصر چراغ خاموش در بیراهه ها می تازد. نیستی همچون خوره ای وجود او را می جود و در خود می بلعد. مرگ انسان تنها پایان حیات وی در این جهان نیست. جهان دیگر نیز مرگ مکرری به سراغ او می رود که هرگز رنگ حیات را بخود نخواهد دید.
نفاق کورترین گره انسان عصر کنونی است.
مخاطرات ناسیونالیسم نژادی
دکتر حسن بشیر
استاد ارتباطات بینالملل
منبع: روزنامه ایران- شماره: 5910- سه شنبه 1 اردیبهشت 1394
«ناسیونالیسم» و «نژادگرایی» دو روی یک سکه هستند که اگر یک روی آن در یک جامعه برجسته شود، روی دیگر آن نیز در عمل و رفتار اجتماعی تجلی مییابد. اسلام، برای از بین بردن چنین رفتار فردی و اجتماعی و جلوگیری از رشد آن به مثابه یک آنومی، «برابری انسانها» را به عنوان یک اصل مهم اسلامی و «تقوی» را شاخص آن قرار داد.با چنین رویکردی، اسلام، هیچگاه ملتها و یا زبانهای گوناگون را نفی نکرد، اما ناسیونالیسم افراطی را یک رویکرد ناشایست و نژادگرایی را یک امر ضداسلامی خواند و راه دوری از این بیماری اجتماعی را «برابری انسانها» از هر جنس و رنگ ونژاد و احترام به «انسان» در شرایط عام خود دانست. حادثه تعرض به دو نوجوان ایرانی در فرودگاه جده، بیش از آنکه به مثابه یک اقدام ناشایست و شنیع بین دو فرد تلقی شود، در سطح کلان، مسأله ناسیونالیسم و نژادپرستی را به شکل کور و در برخی موارد با احساسات تند و غیرعقلانی و بهدور از منطق برجسته نمود. ملت ایران، ملت متمدنی است که با اسلام آوردن، تمدن آن متعالی، هدفمند و الهی شد. مهمترین شاخصه این ملت، فهم بلند و منطق استوار آنها است که توانست ادبیات اسلامی را در حوزههای مختلف خود غنیتر کند و اتفاقاً بیشتر اندیشمندان بزرگ مسلمان آن، به زبان عربی سخن گفتند و کتابهای خود را با این زبان به نگارش در آوردند. در هیچ برههای از تاریخ اسلامی، علی رغم اینکه برخی از دولتهای گذشته در جهان اسلام، کشتارها و جنایتهایی مرتکب شدهاند، اما هیچگاه حتی یک اندیشمند ایرانی و یا جامعه اسلامی ایران آن زمان، این رویدادها را به عنوان تقابل عرب و عجم ندانسته و واژه «عربستیزی» کمترین جایگاهی در میان ادبیات ما داشتهاست. حادثه فرودگاه جده نیز، به دلایل فراوان، نباید به عاملی برای گسترش «نژادپرستی» و «عربستیزی» در جامعه اسلامی ما که خود در بخشهایی از تاریخ قربانی اینگونه رویکردها بوده است، بدل شود.
1 -اصولاً نژادپرستی هیچ جایگاهی در اسلام ندارد. قرآن کریم به زبان عربی است. پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) ما همگی در جامعه عربی و در منطقه حجاز که امروز عربستان سعودی بخش مهمی از آن را تشکیل میدهد، متولد شدهاند و به زبان عربی سخن گفتهاند.
عشق و علاقه ایرانیان به خاندان اهل بیت(ع) تا آنجا پیش رفتهاست که هیچگاه این وابستگی عربی، به مثابه یک امر «جداکننده فرهنگی و اجتماعی و دینی» تلقی نشدهاست، بلکه به عاملی پیوند دهنده و همدلکننده فرض شدهاست.
2 -بیداری اسلامی در جهان اسلام که عمدتاً در جهان عرب است، در عشق و علاقه آنان به حضرت امام خمینی(ره)، انقلاب اسلامی و ملت ایران ریشه دارد.
شکلگیری این بیداری خود بزرگترین نشانه طرد تفکر «ایرانستیزی» است که استکبار جهانی و ایادی آنها در منطقه، در تلاش است که آن را به یک «ویژگی عمومی جوامع عربی» تبدیل کند.
جنگ صدام علیه ایران، خود بزرگترین توطئه در همین جهت بود که با شکست نهایی روبهرو شد.
3 - ایران ما از اقوام مختلف و از جمله قوم عرب تشکیل شدهاست که تعهد همه آنان به نظام اسلامی، رهبر معظم انقلاب و دولت جمهوریاسلامی هیچگاه کمرنگ نشدهاست.
طرح شعارهای «نژادپرستانه مبتنی بر عربستیزی» وحدت اجتماعی کشور را نشانه میرود و جریانی نامقدس برای دورکردن اقوام ایرانی از همدیگر و توطئهای بزرگ برای گسترش کینه و انتقامجویی در میان ایرانیان است که البته مردم هوشمند ما آگاهند به دستها و نیتهای پنهانی که درصدد آسیبرساندن به وجهه دین و اخلاق و وحدت ایرانیان هستند.
4-جداسازی مسائل اجتماعی از یکدیگر و ارزیابی اقداماتی که توسط افراد، جوامع و دولتها در همه سطوح صورت میگیرد، باید به شکل منطقی، به دور از احساسات تند با توجه به مصالح ملی،
آیندهنگری و مهمتر از آن بر اساس اصول مسلم اسلامیصورت گیرد.
تجربه جامعه ما در بحرانهای مختلف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی همیشه به گونهای بودهاست که سربلند از همه تجربهها برخاسته و توطئههایی که در تلاش بودهاند که بدنه جامعه اسلامی را در دام تفرقه بیندازد، را در نطفه خفه کردهاست.
5-آنچه در فرودگاه جده اتفاق افتاد، حتی اگر به شکل برنامهریزیشده انجام گرفتهباشد، بیش از آنکه بخواهد احساسات ملت ایران را جریحهدار کند(که بشدت جریحهدار کرده است)، اهداف مهمتری را نشانه رفتهاست که آثار آن در گونههای مختلف «عربستیزی»، «دینستیزی»، «حجستیزی»، «قومستیزی» و برجستهسازی نوعی از «نژادپرستی ایرانی» و «بازگشت به جاهلیت غیراسلامی» تجلی یافتهاست که میتواند در سطح کلان خود، نوعی از گسترش درگیری ایران با همسایگان عرب، دورکردن قوم عربزبان ما از انقلاب و جامعه ایران را هدف گرفتهباشد و بالاخره به شکست کشاندن «دیپلماسی تعامل با جهان» و بویژه کشورها و ملتهای منطقه را در نظر داشتهباشند که سیاست مهم دولت تدبیر و امید بودهاست و آثار موفقیتهای آن در دوران این دولت تا اندازه زیادی دیده شدهاست.
6-ایستادگی و استقامت ایران بر اهداف خود در پرونده هستهای، کشتار بیرحمانه ملت مسلمان یمن توسط عربستان، موفقیتهای بهدست آمده در همکاری ایران و عراق در شکستدادن داعش و راندن آنان از مناطق مختلف و بسیاری از حوادث مهم جهانی و منطقهای، جامعه ایران اسلامی و بهطور کلی جهان اسلام را با حقانیت انقلاب اسلامی، حمایت جمهوری اسلامی از جوامع اسلامی، ایستادگی نظام اسلامی و رهبری آن در کنار ملتهای مظلوم و تلاش برای حل مشکلات آنان، آشناتر و آگاهتر کردهاست و در مقابل آن وابستگی برخی از رژیمهای عربی و منطقه به استکبار جهانی، بیرحمی و استبداد برخی از حکام منطقه و فساد و تباهی آنان را برملا کرده است که خود دستاوردهای مهمی برای جوامع اسلامی منطقه به شمار میروند.
حادثه جده، در برابر همه آنچه گفته شد در تلاش بودهاست که جوامع اسلامی، بویژه جامعه اسلامی ایران را از وضعیت کنونی جهان و منطقه دور کند و آن را درگیر حرکتهای نژادپرستانه در اشکال عربستیزی و غیره سازد و به خیال خام خود به وجهه دین، اخلاق و ملیت ایرانیان آسیب رسانند.
7 -قطعاً تجربه عمیق اجتماعی و سیاسی از آنچه در این زمینه در فرودگاه جده اتفاق افتادهاست، میتواند به یک آزمایشی بزرگ برای ملت و فرهنگ ما بدل شود که از سویی میتواند جدیت رژیم عربستان را با اقدام فوری در محاکمه عاملان آن حادثه نشان دهد، همچنین ایستادگی دولت در پیگیری این حادثه و دفاع از حقوق ملی را به نمایش درآورد و مهمتر از همه توطئه «عربستیزی» و گرایش به رویکرد «نژادپرستی» را با اخلاق بلند و فهم عمیق جامعه ایرانی با شکست روبهرو سازد.
لینک:
ضرورت سیاستهای تدبیر محور بر علیه تفرقه در جهان اسلام
همشهری آنلاین- دیدگاه > جهان
جمعه 28 فروردین 1394 - 15:20:55 | کد مطلب: 292423
دکتر حسن بشیر*:
در جهان اسلام، جمهوری اسلامی ایران «محور وحدت اسلامی» و رژیم عربستان «محور تفرقه» به شمار میآید. این وضعیت تقابلی، سالها است که به مثابه یک سیاست دولتی و یک دیپلماسی عمومی در بدنة جوامع اسلامی جریان دارد.
علیرغم اینکه حرمین الهی و نبوی در سرزمین حجاز قرار دارند و تصور میرفت که دولتهای حاکم بر این سرزمین نه تنها باید حرمت این دو حرم الهی را نگه دارند، بلکه علاوه بر آن خادمان واقعی مسلمانانی باشند که به این دیار رنج سفر را بر خود هموار میسازند، باشند و حرمت آنان را نگه دارند، اما متاسفانه در طی سالهای متوالی در این سرزمین شاهد حرمت شکنیها نسبت به حرمین و عاشقان آن بودهایم و گویا این داستان همچنان ادامه دارد.
با روشن شدن برخی از زوایای موضوع آزار و تعرض جنسی به دو نوجوان ایرانی در فرودگاه جده، میتوان این حرکت ضد اخلاقی و مجرمانه را به مثابه یک «سیاست کثیف برای گسترش تفرقه در جهان اسلام» تلقی کرد، که نه تنها دولت عربستان عامل اصلی آن تلقی میشود، بلکه ساختارهای مذهبی که ریشه در وهابیت و سلفیگری دارند، عهدهدار گسترش این سیاست میباشند.
تحلیل وضعیت کنونی در منطقه نشاندهنده این است که رژیم حاکم بر عربستان سعودی، با تمام توان و بکارگیری ابزارهای سیاسی- نظامی، در کثیفترین و بدترین اشکال آنها در صدد است که با هر حرکت آزادیخواهانه، اسلامگرایانه، مردممحور و ضد استبدادی به مقابله برخیزد و حربه تیز خود را نه تنها به سوی همه مسلمانان منطقه نشانه رفته، بلکه مهمتر از آن عامل اصلی این تحول و مرکز ثقل جهان اسلام در این بیداری همگانی اسلامی را جمهوری اسلامی ایران دانسته و در صدد است که با همه توان خود با بکارگیری هر نوع ابزاری که میتواند در جهت گسترش تقابل و درگیری باشد، در جهت تخریب اسلام، مسلمانان و بخصوص جمهوری اسلامی ایران قدم بردارد.
البته در این زمینه میتوان با قاطعیت گفت که تاریخ، بزرگترین آزمایشگاه انسان است و این حرکتهای کثیف، ضد انسانی و بر خلاف آرمانهای بلند اسلامی هیچگاه به نتیجه نرسیده و نخواهد رسید و سیاهی و بدنامی آن، قطعاً بر روی رژیمهایی سایه خواهد افکند که سردمدار این تحرکات میباشند.
مساله به وجود آمدة اخیر که به سرعت در حال تبدیل شدن به یک ابزار جدیدی در جهت اعمال فشار بر مسلمانان به مثابه یک سیاست تفرقهای است، نیازمند یک مطالعه جدی است که به برخی از محورها و پیامدهای مهم آن اشاره میشود.
1- تعرض ضداخلاقی انجام شده، با اجازه دو پایگاه مربوط به قدرت سیاسی- دولتی و دینی- وهابی در عربستان انجام گرفته و به هیچ وجه یک حرکت ساده متعلق به افراد معمولی نیست. بنابراین، این حرکت را باید در یک سطح وسیعتری مورد تحلیل قرار داد و برای برخورد مناسب و مهار کردن آن، با دوراندیشی و حکمت برنامهریزی کرد.
2- رژیم عربستان در تلاش است که حرکتهای اسلامی منطقه و به ویژه جمهوری اسلامی ایران را به انفعال واداشته و آنان را به تقابل هر چه بیشتر در هر زمینهای وادارد. اشغال بحرین و تحمیل جنگ بر ملت مسلمان یمن، تلاش برای تخریب در موفیقتهای احتمالی پرونده هستهای با هر قیمت و بسیاری از تحرکات دیگر و از جمله تعرض به دو نوجوان ایرانی همگی در مسیر «تلاش برای گسترش تفرقه در جهان اسلام» میباشد. بنابراین، در چنین شرایطی آنچه که اهمیت دارد، برنامهریزی دقیق همراه با تدبیر و حکمت و بر پایه مصلحت و عزت برای برخورد مناسب با چنین توطئههایی است.
3- دولت و ملت در سال «همدلی و همزبانی» باید همگام و همراه یکدیگر در جهت عزت، مصلحت، تدبیر و بالاخره تصحیح و تعدیل جریانهای انحرافی در جهان اسلام گام برداشته و احقاق حقوق ملی را در سایه احقاق حقوق اسلامی دانسته و حقوق جوامع اسلامی را به مثابه یک حق مسلم هر مسلمان تلقی نمایند. با چنین دیدگاهی است که میتوان همدلی و همزبانی را نه تنها میان دولت و ملت در جامعه اسلامی ایران گسترش داد، بلکه «همدلی اسلامی» در جوامع دیگر جهان اسلام در مقابله با توطئههای تفرقهآمیز را نیز توسعه داد.
4- جلوگیری از سفر حج عمره را نباید به عنوان یک اقدام پایانیافته برای محکومسازی اقدام ضد اخلاقی مزبور تلقی نمود، بلکه محاکمه افراد خاطی و عذرخواهی رسمی دولت سعودی، کمترین اقدامی است که در این زمینه به عنوان مطالبه حقیقی مورد تاکید قرار گیرد و دولت و ملت در این زمینه هیچگاه آن را به فراموشی نسپرند. در یک تحلیل فراتر میتوان گفت که رژیم عربستان مدتها است که در صدد جلوگیری از هر گونه ارتباطات میان فرهنگی میان مردم ایران و سایر مسلمانان، تقویت دینی جامعه اسلامی با تجدید عهد با حرمین الهی، و بالاخره مجبور ساختن نظام اسلامی برای ورود به صحنه تقابل و درگیری بوده و هم اکنون در شرایط کنونی حساس منطقه و جهان، از کثیفترین شیوههای ضد اخلاقی استفاده نموده تا نه تنها دولتمردان ایران را به مقابله وادارد، بلکه احساسات عمومی مردمی را جریحهدار نموده تا برنامههای تفرقهای خود را در این زمینه به یک جریان تقابلی گسترده در جهان اسلام تبدیل نماید.
5- رژیم عربستان به عنوان «محور تفرقه در جهان اسلام»، از آغاز تا کنون در تلاش بوده است که با استفاده از همه ابزارهای، مذهبی فرهنگی، سیاسی و اقتصادی جنگ فرقهای مذهبی، تقابل سنی- شیعی، درگیری عرب و عجم را به مثابة «دیپلماسی تفرقهای» در جهان اسلام نهادینه سازد. بنابراین، حرکت اخیر را میتوان در همین راستا تحلیل و از افتادن در دام درگیریهای غیر اختیاری با آگاهی و تدبیر به شدت جلوگیری نمود. در این زمینه باید همدلی و همراهی جهان اسلام و از جمله جهان مسلمان عربی را با مردم ایران و بر علیه آنچه که توسط دو عرب وابسته به رژیم عربستان، و نه عربها بطور کلی، مورد توجه قرار داد و از هر گونه تخاصم و تبدیل این حرکت به حرکت تفرقهانگیز عرب- عجم و یا سنی- شیعی به شدت جلوگیری نمود.
* استاد ارتباطات بینالملل
لینک:
http://hamshahrionline.ir/
details/292423/Opinions/ internationalviewpionts
تفکر انقلاب اسلامی با امام خمینی تحقق عملی یافت
دانشیار دانشکده معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق(ع):
تفکر انقلاب اسلامی با امام خمینی تحقق عملی یافت
امام خمینی(س) در حقیقت «بیدارسازی امت اسلامی» را نه تنها در حوزه فکری و اندیشه ای به وجود آورد، بلکه توانست در حوزه عمل و اقدام نیز مهمترین گام را برای تحقق عملی حاکمیت اسلامی در جهان معاصر بر دارد.
پرتال پژوهشی و اطلاع رسانی مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)- کد مطلب: 43328 | تاریخ مطلب: 15/02/1392
به گزارش پرتال امام خمینی(س) به نقل از فارس، حسن بشیر دانشیار دانشکده معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق(ع) در کنفرانس علما و بیداری اسلامی، با ارائه مقالهای به طرح نظریهای جدید در مورد فرایند «اسلام گرایی» در دوران معاصر پرداخت که از نظر خوانندگان میگذرد.
سه مرحله مهم در فرایند اسلام گرایی مطرح است که هر کدام به یکی از اندیشمندان و در حقیقت رهبران و علمای اسلامی وابسته میباشد.
مرحله اول، مرحله «بیدارگری اسلامی» است؛ دورهای که سید جمال الدین اسد آبادی به عنوان بزرگترین شخصیت اسلامی در ایجاد آن نقش اساسی داشته است. در حقیقت، سید جمال الدین، بنیان گذار مرحله «بیدارگری اسلامی» است.
در این مرحله آغازین، شوک اصلی در جوامع اسلامی برای ایجاد خیزش به سمت اسلام گرایی واقعی، وارد شد. حرکت سید جمال الدین، یک حرکت تک بعدی نبود که فقط به دنبال نفی استعمارگرایی و سلطه غرب بر جهان اسلام باشد.
این حرکت به دنبال «بیدار کردن جوامع اسلامی» برای بازنگری مجدد در هویت اسلامی و باز تولید این هویت بر اساس اصول و مبانی اسلامی بود که میبایست در همه زمینههای زندگی شکل گیرد.
مرحله دوم، مرحله «بیدارسازی اسلامی» است. این دوره با ظهور امام خمینی(س) به عنوان رهبر و شخصیت کاریزماتیک اسلامی که تاکنون جهان اسلام شاهد آن نبوده است، آغاز می گردد. امام خمینی(س)، در حقیقت «بیدارسازی امت اسلامی» را نه تنها در حوزه فکری و اندیشهای به وجود آورد، بلکه توانست، در حوزه عمل و اقدام نیز مهمترین گام را برای تحقق عملی حاکمیت اسلامی در جهان معاصر بر دارد.
امام(س)، در حقیقت، بیدارسازی اسلامی را در دو حوزه «فکر» و «عمل» به عینیت واقعی تبدیل کرد و نمونهای از اسلام واقعی را به جهانیان نشان داد. تحقق مرحله «بیدارسازی اسلامی» با بنیانگذاری «جمهوری اسلامی ایران» به اوج خود رسید. در حقیقت، تاسیس «جمهوری اسلامی ایران»، تجلی حرکت «بیدارسازی اسلامی در جهان معاصر» است.
این بیداری، نه تنها به دنبال ایجاد هوشیاری در جهان اسلام است، بلکه فراتر از آن، به دنبال ایجاد بیداری در همه جوامع انسانی است. لذا، پیام امام (س)، یک پیام جهانی است که برای همه مسلمانان و مستضعفان جهان میباشد.
مرحله سوم، مرحله «بیداری اسلامی» است. این مرحله، با هدایت و رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنهای، مطرح و در صدد ساختارسازی جدید جهان اسلام بر مبنای اصول و مفاهیم ناب اسلامی است. این بازسازی ساختار جهان اسلام، یک بازسازی صوری و ظاهری نیست، بلکه در تلاش است که ساختارهای زیربنایی و روبنایی این جهان را بر اساس مبانی اسلامی تغییر داده و تثبیت کند.
رهبری معظم انقلاب، بیداری اسلامی را در همه حوزههای فکری و عملی مورد توجه قرار داده و اصول و مبانی و در حقیقت «نقشه راه» این پدیده اسلامی را ترسیم کردهاند.
مرحله «بیدارسازی اسلامی» که با نام امام خمینی(س) پیوند خورده است، در حقیقت ظهور فکری و عملیاتی نظریه «جهان بینی فرانظری بیدارسازی اسلامی» را مطرح میکند که دارای ویژگیها و عناصر گفتمانی ذیل است:
1- جهان بینی اعتقادی (هویت سازی امت اسلامی)
2- جهان بینی اجتماعی (ساخت امت اسلامی)
3- جهان بینی سیاسی (نظام سازی سیاسی اسلامی)
4- جهان بینی جهادی (مقاومت سازی امت اسلامی)
5- جهان بینی تربیتی (قدرتمندسازی فردی و اجتماعی جامعه اسلامی)
6- جهان بینی جهانی (بیداری جهانی در راستای اصول اسلامی)
این جهان بینی، زیربنا و اصول فکری- عملی مرحله «بیدارسازی اسلامی» است که بنیانگذار آن امام خمینی(س) میباشد.
مرحله «بیداری اسلامی» مرحلهای است که در حقیقت، با هدایت فکری و عملی مقام معظم رهبری در جهان اسلام به وجود آمده است که این مرحله با چهار رویکرد اساسی شناخته میشود.
1- طرح نظریه گفتمان «بیداری اسلامی»
2- ایجاد منظومه معنایی «بیداری اسلامی»
3- تبیین و تفسیر بیدارسازی امام خمینی(س)
4- طراحی تفصیلی نقشه راه «بیداری اسلامی»
این چهار رویکرد اساسی توسط رهبری انقلاب به شکل مبسوطی که میتوان آن را در پنج گفتمان مهم ذیل مشاهده کرد، مطرح شده است:
اول: گفتمان ساخت نظریه بیداری اسلامی بر مبنای هدایت محوری و هویت سازی اسلامی
دوم: گفتمان الگوسازی فکری و عملیاتی بیداری اسلامی
سوم: گفتمان توانمند سازی سیاسی و بینالمللی بیداری اسلامی
چهارم: گفتمان جهانی سازی بیداری اسلامی با رویکرد تمدن اسلامی
پنجم: گفتمان آینده نگری بیداری اسلامی با تاکید بر فراگیری حاکمیت اسلامی
عوامل اساسی موثر در ایجاد حرکت و پدیده «بیداری اسلامی» عبارتند از:
1- پیروزی انقلاب اسلامی
2- استمرار نظام جمهوری اسلامی ایران
3- بیانات و رهنمودهای امام(س)
4- مدیریت معنایی و هدایت فکری و عملی مقام معظم رهبری
اسلام گرایی در جهان معاصر در حقیقت، شکل گیری تفکر اسلام انقلابی در جهان اسلامی است که با سید جمال الدین آغاز، با امام خمینی(س) تحقق عملی یافت و با مقام معظم رهبری مدیریت و هدایت و در حقیقت غنی سازی شد.
لینک:
تأملی بر نامگذاری سال جدید از سوی رهبر معظم انقلاب
وحدت در سایه بسیج اجتماعی
دکترحسن بشیر
استاد جامعهشناسی ارتباطات بینالملل
منبع: روزنامه ایران، شماره: 5898، شنبه 18/1/1394
سال 1394 با «همدلی و همزبانی دولت و ملت» آغاز شده که این خود منظومه جدیدی به ارمغان آورده است و چون سالهای گذشته میتواند در جهت تعالی ملت و دولت نظام اسلامی تأثیرگذار باشد.
در علومارتباطات، بویژه در مباحث مربوط به ارتباطات کلامی و غیرکلامی، «زبان» نقش اساسی در هرگونه تبادل معنا، اشتراک فهم و یکسانسازی برداشتها از نشانههای مختلف دارد. بر همین اساس، «زبان» دریچه اصلی ارتباطات بهشمار میآید که اگر بسته شود، راه ارتباطی با اختلال جدی روبهرو میشود.
در این راستا همزبانی، نه تنها به معنای بهکارگیری یک زبان واحد که داشتن فهم و درک یکسان از زبان توسط انسانها است. از همین منظر است که همزبانی، «ارتباطساز» و «ارتباطمحور» است و میتوان آن را اساس فهم و تفاهم دانست.
همدلی (Empathy) فراتر از همزبانی، یکسانسازی دلها و همسانسازی معناها است و فراتر از آن، همدلی نوعی از جایگزینی دو سویه میان افراد مختلف است. آنکس که با دیگری همدل شود، در حقیقت جایگزین وی میشود. این جایگزینی و جانشینی، «وحدتساز» است و افراد همدل را در حالتی مداوم از تبادل جایگاههای مشترک قرار میدهد که در آن وضعیت، استقرار و ثبات موقعیت برای همه از اهمیت خاصی برخوردار خواهد بود.
در مطالعات مربوط به توسعه نیز همدلی جایگاه ویژهای دارد. اتفاقاً بدون همدلی، فهم یکسان و متعادل از توسعه، اساساً پیشرفتی به وجود نمیآید. بسیاری از اندیشمندان غربی و همچنین شرقی، «همدلی» را مهمترین عامل مؤثر در «بسیج اجتماعی» دانسته و آن را بزرگترین سرمایه اجتماعی یک جامعه میدانند. در اینجا نیازی به نامبردن از این اندیشمندان نیست؛ هر نوشتهای که در این زمینه دیده شود، بر این مفهوم تأکید دارد.
سخنان رهبر معظم انقلاب در آغاز سال 1394 و نامگذاری سال جاری به نام «دولت و ملت؛ همدلی و همزبانی»، خود منظومهای از همدلی و همزبانی را منعکس میکند.
با توجه به آنچه در آغاز این نوشته آمد زبان، مهمترین عامل ارتباطات است، بنابراین، زندگی را میتوان «متنی برخاسته از زبان اجتماعی» دانست که همیشه در میان مردم جاری است و معناها را در میان آنان تولید و بازتولید میکند.
رهبران فکری، سیاسی و دینی جامعه نیز نقش اساسی در ترسیم مفاهیم و تفسیر معانی و هژمونیکسازی آنها در میان مردم دارند. آنان فراتر از هر عامل دیگر، نقش کلیدی در طراحی نقشه معنایی جامعه برای تحقق اهداف اساسی آن دارند و بههمین دلیل «دروازهسازان تمدن» و «پیشگامان تحول و پیشرفت» به شمار میآیند.
نگاهی به منظومه همدلی و همزبانی رهبری در این زمینه، جایگاه رفیع آن را در شرایط حساس کنونی کشور روشن میکند. در اینجا نگاهی به بخشی از معناهای گفتمانی برخاسته از این «منظومه معنایی» میاندازیم.
1- رهبری خود بزرگترین عامل مؤثر در ایجاد همدلی و همزبانی میان امت اسلامی و از جمله ملت بزرگ ایران است. این همدلی و همزبانی ریشه در فهم عمیق، ادراک مشترک، احساس یکسان و اعتقادات ناب دارد که انقلاب اسلامی، دال اساسی و محوری آن به شمار میآید.
2- نظام جمهوری اسلامی با قرار گرفتن در قلب نقشه جهان اسلام، روح همدلی را در تمام عناصر اجتماعی و سیاسی آن دمیده است که بزرگترین نمود آن همزبانی مسلمانان و همدلی و همراهی آنان با انقلاب اسلامی است که میرود تا همه تار و پود جوامع آنان را متحول سازد.
3- دولت در نظام اسلامی بخشی از امت ولی بخشی مهم، اساسی و کلیدی آن به حساب میآید. آنچه برای دولت در این نظام مهم است قرارگرفتن در مرکزیت همدلی و داشتن همزبانی با امت است. از سوی دیگر امت که محور همدلی خود را در راستای ولایت و رهبری قرار دادهاست، خود اصل و پایگاه همدلی به شمار میآید و دل دولت با همزبانی با ملت است که تپشی متوازن و متعادل خواهد یافت.
4- در منظومه معنایی رهبری، همزبانی ملت و دولت، تنها بهکارگیری زبان کلامی مشترک یا الفاظ مشترک نیست، اگرچه بدون آنها نیز فهم مشترک ایجاد نمیشود؛ آنچه در این منظومه مورد تأکید است، همزبانی برای ارتباطاتسازی پایدار، معناسازی یکسان، هدفسازی واحد و تمدنسازی آیندهنگر است. این مفاهیم بدون تعامل مداوم، ارتباط مؤثر، ایمان متقابل، اعتماد متبادل و ارزشگذاری متعادل میان ملت و دولت در نظام اسلامی، هیچگاه همزبانی واقعی و در نتیجه، همدلی حقیقی را منعکس نخواهند کرد.
5- هندسه قدرت واقعی در منظومه معنایی رهبری، بدون درنظرگرفتن دو عنصر اساسی «همزبانی» و «همدلی» میان دولت و ملت، نه تنها از توانایی کافی برخوردار نخواهدبود، بلکه بدون آنها اساساً هندسه نظام اسلامی شکل نخواهد گرفت. معنایی اینچنینی، ترسیمکننده نقشه کامل ثبات نظام اسلامی و استمرار آن در سالهای آینده است. ملتی که فهمی مشترک با حاکمان آن دارد، خود حکومت را بحق در اختیار دارد و حاکمانی که در راستای ملت حرکت میکنند، خود ملتی متراکماند که آیینه تمام نمای امتاند.
6- کشور در سال جاری در مهمترین پیچ تاریخی خود قرار گرفتهاست که عبور از این پیچ حساس با آرامش و تدبیر، قطعاً نظام اسلامی را در مرکزیت جهان، بویژه جهان اسلام، بیش از گذشته قرارخواهدداد. حمایت ملت از دولت و همکاری با دولتمردان، از یک سو و فهم عمیق دولت از مردم و قدرشناسی مداوم آن از همدلیها، کمکها و حمایتهای مردمی از سوی دیگر، مهمترین عامل مؤثر و اساسی در گذشتن با اطمینان و استوار از این پیچ تاریخی است.
7- همزبانی و همدلی، اساس انسجام و همافزایی میان ملت و دولت است. انسجام نظام، مرهون همزبانی و همدلی این دو، در تمام امور و مسائل درونی و بیرونی کشور و فراتر از آن در همه زمینههای جهان است؛ اگرچه مستقیماً با مسائل داخلی نیز در کوتاهمدت مرتبط نباشد. این مسأله خود «اخلاق اجتماعی- سیاسی» خاصی را بهوجود میآورد که اساس و بنمایه آن همفکری، همیاری، همافزایی و همنگری میان دولت و ملت است. این نگاه واحد و دیدگاه یکسان، نه تنها دولت را در حل مشکلات مردم قدرتمندتر میکند، بلکه مردم را نیز در جهت مشارکت در حل مشکلات جامعه استوارتر میسازد.
8- حرکت بر مبنای قانوناساسی کشور، تأمینکننده همزبانی و همدلی میان اقشار مردم با دولت و دولتمردان است. در این راستا، اگر چه محبوبیت دولت توسط ملت میتواند در نوسان باشد، اما مشروعیت آن را هرگز مخدوش نمیکند. دولتی که بر پایه قانوناساسی بر سر کار آید، همراه، همگام و در راستای مردم است و بر ملت، همه آحاد ملت لازم است که آن را بپذیرد، از آن دولت حمایت کند و آن را از آن خود بداند. جامعیت این نگاه در منظومه معنایی رهبری، خود تثبیتدهنده نظام و تأمینکننده استمرار آن است.
9- ملت برای تقویت همزبانی و همدلی خود با دولت، نه تنها باید حمایت همهجانبه از دولت داشتهباشد، بلکه فراتر از آن باید همچون همکاریمهربان، ناظریمطمئن بر عملکرد دولتها و ناقد وفادار و منطقی از کارکردهای آنها باشد. در حقیقت نظارت و نقد مردم است که نه تنها همزبانی میان آنان و دولت را بیشتر خواهد کرد بلکه در این جریان، با ایجاد فهم و احساس مشترک، همدلی میان آنان را نیز افزایش خواهد داد. نقد صادقانه همیشه دارای خصلتی همدلانه است که در نظاماسلامی، همه نقدها باید از صداقت کافی، شفافیت لازم و همدلی کامل برخوردار باشند.
10- دولت نیز برای ایجاد و تقویت هرچه بیشتر همزبانی و همدلی میان خود و ملت باید در راستای اعتمادسازی واقعی گام بردارد. اعتمادسازی میان دولت و ملت بدون گفتمانسازی، احترام به حقوق دو جانبه، فهم واقعی از خواستههای مردم، هماهنگسازی برنامهها با نیازهای جامعه و بالاخره گسترش اخلاق تعامل بر پایه اعتدال و تدبیر و افزایش امید در میان اقشار مردم به وجود نمیآید که خود پایهای اساسی در تحقق همزبانی و همدلی خواهد بود.
بالاخره سال 1394 سالی است که در منظومه معنایی رهبری، زمانی برای بازنگری و تجدید نظر در رابطه دولت و ملت بر پایه دو عنصر اساسی «همزبانی و همدلی» است. تأکید بر این واقعیت و برجستهسازی این دو عنصر، نشاندهنده آیندهای روشن در سایه تحولات بزرگ و امیدبخشی است که میتواند انسجام و استحکام رابطه ملت و دولت را بیش از گذشته افزایش داده و ایران را که پرچمدار اسلام در منطقه است در جایگاه رفیع سردمداری آزادی و رهایی از سقوط و تباهی جامعه انسانی قرار دهد.
افول حکمت عملی و دیالکتیک ویرانگر
یادداشتی از حسین همازاده
1. «امبراطوریة ایران»، «الامبراطوریة الفارسیة»، «مشروع تشییع الخلیج» (پروژه شیعه سازی خلیج [فارس])، «مشروع تشییع بغداد»، «مشروع تشییع الصفوی»، « المشروع العقائدی الإیرانی فی المنطقة»، «الاحتلال الفارسی»، (اشغالگری فارس ها)، «مشروع إیران بالمنطقه»، «هلال ایران الطائفی»، «الهلال الشیعی و الفارسی فی المنطقه»، « طائفیة إیران» (طائفی گری ایران)، « التسلیح الطائفی»، (مسلح کردن طائفی ناظر به حشد الشعبی عراق)، «دولة طائفیه تحمل مشروعا استعماریا»، « الاستعماریة الفارسیة»، « استغلال إیران من الربیع العربی»، (سوء استفاده ایران از بهار عربی)، «التدخل الایرانی فی بلاد عربیة» و...
اگر خواننده سایت ها و خبرگزاری های عربی باشید اینها برخی از کلیدواژه هایی است که هر روز در خلال اخبار و تحلیل ها به مخاطبان عرضه می شود. در عین حال اینکه رسانه های جریان اصلی (main stream)که تاثیر عمده ای بر شکل گیری افکار عمومی دارند اخبار ضد ایرانی و ضد شیعی منتشر کنند چیز عجیبی نیست. اما اینکه در خلال جنگ های نیابتی جاری در سوریه و عراق - که توسط همین رسانه های جریان اصلی، قرائت و خوانش طائفی از آنها صورت گرفته است - و کشته شدن صدها هزار و آوارگی ملیون ها نفر، مسئولین کشور بدون توجه به ابعاد بین المللی اظهاراتشان دائما مشغول دادن گاف رسانه ای باشند واقعا قابل پذیرش نیست.
2. سخنان اخیر شیخ علی یونسی در محافل خبری عربی بازتاب گسترده ای یافته. از سی ان ان عربی گرفته تا روسیا الیوم و العربیه و الشرق الاوسط و ده ها سایت خبری دیگر به انتشار سخنان دستیار ویژه رئیس جمهور پرداخته اند.
اما مگر این بار اولی است که مسئولین کشور، پازل دیگران را تکمیل می کنند؟ شخصا وقتی سخنان یونسی را خواندم بی درنگ به یاد سخنرانی ناطق نوری در مشهد افتادم که بحرین را استان چهاردهم ایران دانسته بود. این سخنان که شاید در نگاه اول صرفا یک یادآوری تاریخی دانسته شود باعث شد جنجالی بزرگ به راه بیفتد؛ تمام اعضای 40 نفره پارلمان بحرین با صدور بیانیه ای «نقض وقیحانه» منشور سازمان ملل و حاکمیت کشورشان را محکوم کردند؛ مذاکرات صدور گاز ایران به بحرین متوقف شد؛ سفیر ایران در منامه احضار شد؛ حسنی مبارک و ملک عبدالله (پادشاه اردن) به منامه رفتند تا همبستگی شان با بحرین را در حداکثر شدت ممکن نشان بدهند. حتی بشار اسد و سرگی لاوروف هم در گفت و گوی تلفنی با پادشاه بحرین پشتیبانی خودش را از این کشور اعلام کردند! و کار به جایی رسید که مأموران فرودگاه دوبی روز دوشنبه ۲۸ بهمن 1387 به خواست مسئولان بحرینی، از پرواز مسافران ایرانی به منامه جلوگیری کردند.
این سخنان البته مسبوق به اظهارات به حسین شریعتمداری، مدیر مسئول روزنامه کیهان بود. زمانی که در سال 2007 در سرمقاله ای با عنوان "آواز کوچه باغی" نوشته بود: "بحرین بخشی از خاک ایران بوده است که در جریان زدوبند غیرقانونی میان شاه معدوم و دولتهای آمریکا و انگلیس از ایران جدا شده است و امروزه اصلی ترین خواسته مردم بحرین بازگشت این استان جدا شده از ایران به سرزمین اصلی و مادری آن، یعنی ایران اسلامی است و بدیهی است که این حق مسلم ایران و مردم استان جدا شده آن نباید و نمی تواند نادیده گرفته شود." این سخنان در رسانه های عربی به نام «ممثل مرشد الثورة الإیرانیة فی مؤسسة کیهان ورئیس تحریر صحیفتها» (نماینده رهبر انقلاب ایران در موسسه کیهان و سردبیر آن) منتشر شده بود.
این اواخر اما به خاطر تحولات سریع و اخبار داغ منطقه ای و البته جذابیت هایی منحصر به فرد این حوزه میزان اظهار نظرهای اینگونه در عرصه بین الملل افزایش چشم گیری داشته و فقط در مورد یمن چندین موضع جنجال برانگیز منتشر شده است. چندی پیش علیرضا زاکانی از تسلط ایران بر 3 پایتخت عربی سخن گفته بود و اینکه صنعا چهارمین پایتختی است که به ایران ملحق می شود و بلافاصله پس از آن نیز با طرح موضوع مرز مشترک دو هزار کیلومتری یمن و عربستان و مسلحین فراوان ِ سازماندهی شده در یمن تلویحا سعودی ها را تهدید هم کرده بود. این سخنان به نقل از زاکانی بازتاب گسترده ای در محافل برون مرزی داشت.
کمی بعدتر حجت الاسلام شیرازی، نماینده ولی فقیه در نیروی قدس در مصاحبه ای جماعت انصار الله را «نسخه مشابه حزب الله» خواند. سردار سلامی جانشین فرمانده کل سپاه نیز انصار الله را نسخه مشابه حزب الله دانست که در منطقه ای سوق الجیشی موازنه قدرت بین عربستان و آمریکا را جابجا می کند و علی اکبر ولایتی نیز ضمن تاکید بر نفوذ اساسی ایران از لبنان تا یمن به نقل از حسنین هیکل گفت: اکنون ایران به آرزویی که از زمان هخامنشیان داشت رسیده: این آرزو دسترسی و نفوذ این کشور در دریای مدیترانه است.
اما از همه صریح تر حجت الاسلام علی سعیدی نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که از گسترش مرزهای جمهوری اسلامی ایران به دورترین نقاط خاورمیانه و سواحل مدیترانه، تنگه باب المندب و غرب آسیا سخن گفته بود.
اینها فقط مشتی نمونه خروار بوده و ده ها نمونه دیگر از این دست اظهارات از مقامات ارشد کشور با جستجویی کوتاه قابل دسترسی است.
3. مصونیت های تباری و ملوک الطوایفی و یا مادام المنصب باعث آن شده تا هر کسی در هر سمتی بدون خوف از پیگیری و نظارت به خودش اجازه بدهد به بهانه ارائه خبر و تحلیل، هزینه های سنگین و گزاف به نظام تحمیل کند. عجیب تر اینجاست که سخنرانان محترم بعضا در همان حال که مشغول دادن گاف رسانه ای هستند بر راهبردهای «ایران هراسی» و «شیعه هراسی» دشمن هم تاکید می کنند. مع الاسف اصرار بر این دست اظهارات در کنار برخی تحولات جاری و البته بهره برداری دشمنان باعث شده محورهای خبری که روزگاری فقط در حد شبهات عجیب و دور از باور جلوه می نمود امروز در افکار عمومی عربی و جامعه سنی مذهب تا حد زیادی تثبیت شود و تحولات جاری منطقه هم چشم انداز روشنی در این زمینه ترسیم نکند.
4. مع الاسف ضعف فرهنگ سیاسی در ایران و برخوردهای جناحی و باندی رسانه های داخلی نیز باعث شده هر جناح به قصد تسویه حساب داخلی اشتباهات باند مقابل را برجسته و از گاف های خودی ها صرف نظر کند. صدالبته نباید از خوانش های سوپر ایدئولوژیک و غیرواقعی از تحولات منطقه نیز غفلت ورزید که باعث شده عطش مضاعفی برای بازتولید برخی توهمات در رسانه ها شکل بگیرد.
5. به نظر می رسد دیالکتیکی شکل گرفته که به موازات افزایش قدرت سخت نظام در عرصه بین الملل، قدرت نرم جمهوری اسلامی در میان عامه اهل سنت در حال فروکاستن است و هر چه این قدرت سخت – که عمدتا در اتحاد با شیعیان تقویت شده- بیشتر اوج بگیرد، تصویر نظام در میان اهل سنت بیشتر تخریب شده و تصویر صرفا شیعی و البته متجاوز از انقلاب اسلامی به وسیله رسانه های جریان اصلی در افکار عمومی اهل سنت بیشتر تثبیت می شود.
فاعتبروا یا اولی الابصار